روایتی از گزارش سفر خبرنگاران به کربلا خسی در اربعین روایتی از گزارش سفر خبرنگاران به کربلا خسی در اربعین روایتی از گزارش سفر خبرنگاران به کربلا خسی در اربعین بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
روایتی از گزارش سفر خبرنگاران به کربلا خسی در اربعین روایتی از گزارش سفر خبرنگاران به کربلا خسی در اربعین روایتی از گزارش سفر خبرنگاران به کربلا خسی در اربعین روایتی از گزارش سفر خبرنگاران به کربلا خسی در اربعین روایتی از گزارش سفر خبرنگاران به کربلا خسی در اربعین

روایتی از گزارش سفر خبرنگاران به کربلا خسی در اربعین

زائران می‌گویند امام حسین(ع) تو را طلبید؛ من فکر می‌کنم با خود. بی‌رودربایستی تو را امام حسین(ع) طلبید! من دهاتی و فرزند کشاورزی ساده و امام حسین(ع) فرزند مولود کعبه، نوه حضرت رسول‌الله(ص)، پسر ام‌ابیها، من کوه شک و امام کوه یقین که ۶ ماهه اصغر به مسلخ می‌برد. او علم یقین و من سر و پا ندانستن.

به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج به نقل از فارس، رحمت رمضاني: شب بود سوار بر شتري شدي كه در زميني گلي پا در باتلاقي كه تنها فرو نمي‌رفت! و فقط پا عوض مي‌كرد. واهمه داشتي اگر از شتر بيافتي راه به رهايي در اين شب سياه آيا هست؟ آيا از گوشه‌اي كوكب هدايت بيرون خواهد آمد؟
شب غليظ بود شتر تلاش مي‌كرد راه بپيمايد كه ميسر نشد. نمي‌دانم در كدام وادي شك بود كه شتر جايگزين گاو شد و تو نحيف و لاغر پياده شدي در بياباني ريگزار كه رو به افق روشن داشت و دشت بي‌انتها و لاله‌هايي سرخ. نمي‌دانم تعبير شتر، گاو سرزمين باتلاقي چيست؟ نمي‌دانم در اين هير و ويري رفتن چرا به ياد اين رؤيا افتادم اما خوشحالم كه قرعه فال از اين همه مشتاقان زيارت به نام من ديوانه و همسرم زدند.
زائران مي‌گويند امام حسين (ع) تو را طلبيد من فكر مي‌كنم با خود. بي‌رودربايستي تو را امام حسين (ع) طلبيد! مگر مي‌شود چه در وجودم هست؟ جز كوهي از شك و ترديد! كه امام حسين (ع) كوه يقين تو را بطلبد آنكه شش ماهه اصغر به مسلخ خون مي‌برد. چگونه مرا مي‌طلبد؟ من خبرنگار جز. امام حسين (ع) فرزند مولود كعبه، نوه حضرت رسول (ص)، (پسر ام ابيها)، من دهاتي ساده فرزند كشاورزي ساده و عاشق اهل بيت كه نهال نازك دستانش اكنون زير خروارها خاك پوسيد كه من هنوز شرمنده عرق‌هاي خستگي‌‌اش در كار بي‌پايان شاليزار هستم.
من و امام! چه نسبتي با ترس و لرز و… بي‌نهايت فاصله. نمي‌فهمم. اما نمي‌خواهم بفهمم؟ چون پاي استدلاليان بزرگان چوبين است.
در اين وادي با پاي دل خود را رهسپار خواهيم كرد اتوبوس ۴:۲۷ دقيقه عصر از تهران و ميدان فردوسي حركت كرد تا كاروان زائران مشتاق كربلا را به حرم برساند. اين آغاز سفري است كه عاشقان بسياري داشت شگفتا كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكل‌ها.
اتوبوس نخست به ميدان امام حسين (ع) مي‌رود كه به صورت نمادين بين‌الحرمين را بازسازي كرد و زائران خندان و شاد حال درون را با متلك و جوك نشان مي‌دهند و بعد از نماز مغرب و عشا سفرمان رسماً آغاز مي‌شود. اتوبوس لحظه‌اي از جنب و جوش خارج نمي‌شود. ساعت ۱۱ روز بعد به مهران مي‌رسيم.
مهران شهر مرزي ايران است شهري با دشت‌هاي وسيع و گندم‌زاري سبز و كوه‌هاي سربه فلك رسيده و جنگل‌هاي تنك به غايت چشم‌نواز و بعد از پياده شدن از اتوبوس، نيساني زائران را تا مسافتي مي‌رسانند. از نيسان پياده مي‌شويم. حركت مي‌كنيم تا به موكب‌هايي (اقامتگاه) كه شهرداري تهران مهيا كرده براي صرف نهار چند ساعتي معطل مي‌شويم.
ساعت ۴ عصر اردوگاه را ترك مي‌كنيم و اين چند ساعت استراحت زودهنگام همه برنامه‌‌ريزي قبل از سفر را به هم مي‌ريزد چه به هم زدني نخست قرار بود به نجف برويم و بعد از چند ساعت زيارت با اتوبوس به ۶۵ كيلومتري كربلا كه موكب امام رضا (ع) قرار دارد استراحت كنيم و فردايش راهي كربلا شويم.
اتوبوسي مي‌آيد سوار مي‌شويم و نزديك مرز پياده‌مان مي‌كند. هر كس به طريقي مي‌خواهد خود را به معشوق برساند، مرد و زن، پير و جوان، كودكي شش ماهه تا جواني رعنا. ايراني، افغاني و پاكستاني به هر لهجه و زباني. اما همه هم دل.
راه پر از تصويرهاي بكر و چشم‌نواز از زائران عاشق است روحاني با قباي سفيد كه بچه چند ماهه‌اش كه لباس قرمز پوشيده است در بغل گرفته است تا پيرزني تنها آمده با قلبي بيمار و اتوبوس ما ترجيح مي‌دهد با توجه به اينكه ممكن است خيلي از مسافران بيشتر از ظرفيت سوار اتوبوس شوند توقف نكند اما راننده و مسافران نمي‌توانند از پيرزن بگذرند و به طايف الحيلي او را سوار اتوبوس مي‌كنند.
لب مرز قيامتي برپا است پشت به پشت آدم منتظر ورود به عراق هستند. ورودي ساختمان را داربست فلزي كشيده‌اند براي كنترل بيشتر.
پشت ازدحام عاشقان امام حسين (ع) مانديم و فشار جمعيت به حدي بود كه مردهاي گروه زنجير درست كردند تا زنان در دايره بمانند و آسيب نبينند با اين حال چنان فشار زياد شد كه يكي از خانم‌هاي گروه به گريه افتاد، مردم، حتي روحاني از داربست پريدند به زور هر جان كندني بود از داربست رد مي‌شويم و مهر خروج از ايران و ورود به عراق به پاسپورت‌هايمان مي‌خورد.
بدره نخستين شهر عراق است كه ميزبان زائران مي‌شود بعد از ساعتي به ايستگاه صلواتي مي‌رسيم ميهمان چاي عربي كه همه جوشيده است و شكر فراوان چاشني‌اش و سيب‌زميني سرخ كرده و آهنگ تند عربي كه براي عزاي سالار شهيدان گذشتند و خوشحالي ميزبان عراقي همه را متعجب مي‌كند با خوشرويي دعوت مي‌شويم با خداحافظي ما غمگين مي‌شوند و بعد از ساعتي به پلي مي‌رسيم.
از اتوبوس پياده مي‌شويم و بعد از نيم ساعت پياده‌روي به موكب امام رضا (ع) مي‌رسيم. شب استراحتي و حمامي و غذايي. منتظر هستيم كه خبر مي‌رسد كه امروز بايد منتظر بمانيم و شب به نجف برويم و بعد از نجف استراحتي ديگر در موكب و سفر كربلا. روز همراه زائران پياده كه به كربلا مي‌روند پياده روي مي‌كنيم ميهمان چاي و آب و غذاي صلواتي عراقي‌ها مي‌شويم البته ما نهار نمي‌‌خوريم كه عموماً قيمه عربي است كه از لوبيا درست شده است ميهمان قيمه ايراني موكب امام رضا (ع) مي‌شويم.
غروب با كاميوني عازم نجف مي‌شويم زائران با چه خلوصي عزاداري مي‌كنند و در مدح امام علي شعر مي‌خوانند. كاميون كانتينردار و گرماي كه فقط براي زائران مشتاق مي‌تواند كلافه كننده نباشد راه ۲ ساعته را با توجه به ترافيك ۶ ساعت مي‌پيمايد.
پياده مي‌شويم و مسير را پياده مي‌پيماييم تا اينكه صلوات مرد عرب توجه همه زائران را جلب مي‌كند كاروان را به نيمرو دعوت مي‌كند چنان زائران كاروان از نيمرو استقبال مي‌كنند انگار تا به حال نيم رويي به اين خوشمزگي و لذيذي نخوردند.
يكي در ظرف بزرگ تخم مرغ مي‌شكند و ديگري در ظرف بزرگي ديگري نيمرو درست مي‌كند و با نان گرم به زائران تعارف مي‌كند كه زائران هر كدام به اندازه اشتهاي خود از اين سفره بهره‌مند مي‌شوند.
بعد از مدتي پياده‌روي با يك ون ديگر به بارگاه امام علي در نجف مي‌رسيم. بارگاه امام علي (ع) همچون نگيني غريب و مظلوم و شگفت كنار قبرستان وادي‌السلام بزرگترين قبرستان شيعه خودنمايي مي‌كند. قبرستاني كه مزار بزرگاني مانند هود، صالح تا علامه قطب‌الدين راوندي، سيدعلي قاضي طباطبايي و رئيس علي دلواري است.
حرم امام علي (ع) كوه آرامش است انگار! و زائران به خدمت حكيمي مي‌روند تا زانوي ادب بزنند و با هر دم و باز دم آرامش اسطوره‌اي را به وجود خود هديه كنند.
دروازه علم روبه‌رويت است و زائر سيراب علم مي‌شود و با خود نجوا مي‌كند اي كاش گوش شنواي براي حكمتت بود يا علي، اي رافع هر مشكلي.
بعد از زيارت برمي‌‌گرديم منتظريم تا رهسپار كربلا شويم يك روز كامل درموكب به سر مي‌بريم و غروب عازم كربلا مي‌شويم قسمتي با ماشين و قسمتي با پاي پياده و نزديك‌هاي كربلا صداي چند انفجار مهيب تنها لبيك يا امام حسين را بر لب جاري‌تر مي‌كند. چند ساعتي خواب و پياده براي رفتن به حرم امام حسين (ع).
زائري مي‌گويد هر خواسته‌اي داشتم از امام گرفتم البته دليلي نيست بر خوبي من! امام مان بزرگ است چو بيد بر سر ايمانم مي‌لرزم چه رابطه نيكويي! چه يقيني دارد اين زائر!
آرام آرام به حرم مي‌رسيم حرم امام حسين (ع) و حضرت ابوالفضل (س). لحظه‌اي غرق دو گنبد بزرگوار مي‌شوم و در بين‌الحرمين مي‌ايستم لحظه‌‌اي و طرفت العيني برايم انگار اربعين روز عاشورا شده است.
چه عاشورايي است! ذوالجناح مي‌ايستد چند قطره خون مي‌چكد هلهله حراميان پاياني ندارد زمان مي‌ايستد، زمان آغاز مي‌شود، زمان حيران است، مي‌ايستد، مي‌رود… امام از اسب به زمين مي‌افتد. من بر زخم‌هاي آن امام و از همه مهم‌تر زخم دل مي‌گريم اين زخم‌ها قرن‌هاست كه بر دل پيروان نشسته است.
حماسه تو همه عظمت بود امام صداي تو از تاريخ به گوش مي‌رسد حراميان فراموش شده‌اند، شمر، خولي، عمر بن سعد كجايند در كجاي تاريخ ايستاده‌اند تنها تويي قامت برافراشته‌اي بزرگ، اي تشنه به قتلگاه افتاده، اي امام راستين. در خود فرو مي‌روم و ذوالجناح همچنان مي‌دود… اسب بي‌تاريخ، اسب دونده عاشورايي است… امروز چه اسب‌هايي بر من مي‌دوند و من حيرانم و حيرانم و حيران و اين پايان سفري است كه در من ادامه پيدا مي‌كند براي ابد.


| شناسه مطلب: 50113




اربعين رسانه‌ها



نظرات کاربران