نامهای فراتر از یک پیام
پیام مقام معظم رهبری خطاب به جوانان اروپایی و آمریکایی آن هم در شرایطی که اسلام ستیزان با چهره هایی تزئین شده ولی خطرناک در غرب به جنگ کاملترین دین آسمانی آمده اند و روز به روز بر شدت آزار مسلمانان در اروپا افزوده میشود، از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، پيام مقام معظم رهبري خطاب به جوانان اروپايي و آمريكايي آن هم در شرايطي كه اسلام ستيزان با چهره هايي تزئين شده ولي خطرناك در غرب به جنگ كاملترين دين آسماني آمده اند و روز به روز بر شدت آزار مسلمانان در اروپا افزوده ميشود، از اهميت ويژه اي برخوردار است.
مقام معظم رهبري جوانان اروپا و آمريكا را در برابر ۱۰ سئوال جدي قرار دادند:
۱- چرا وجدان عمومي در غرب بايد هميشه با تأخيري چند ده ساله بيدار و آگاه شود؟
۲- چرا بازنگري در وجدان جمعي، بايد معطوف به گذشتههاي دور باشد نه مسائل روز؟
۳- چرا در موضوع مهمّي همچون شيوه برخورد با فرهنگ و انديشه اسلامي، از شكلگيري آگاهي عمومي جلوگيري ميشود؟
۴- چرا سياست قديمي هراسافكني و نفرتپراكني، اينبار با شدّتي بيسابقه، اسلام و مسلمانان را هدف گرفته است؟
۵- چرا ساختار قدرت در جهان امروز مايل است تفكر اسلامي در حاشيه و انفعال قرار گيرد؟
۶- چه معاني و ارزشهايي در اسلام، مزاحم برنامه قدرتهاي بزرگ است و چه منافعي در سايه تصويرسازي غلط از اسلام، تأمين ميگردد؟
۷- آيا تاكنون خود مستقيماً به قرآن مسلمانان مراجعه كردهايد؟
۸- آيا تعاليم پيامبر اسلام (صلّياللهعليهوآلهوسلّم) و آموزههاي انساني و اخلاقي او را مطالعه كردهايد؟
۹- آيا تاكنون به جز رسانهها، پيام اسلام را از منبع ديگري دريافت كردهايد؟
۱۰ آيا هرگز از خود پرسيدهايد كه همين اسلام، چگونه و بر مبناي چه ارزشهايي طيّ قرون متمادي، بزرگترين تمدّن علمي و فكري جهان را پرورش داد و برترين دانشمندان و متفكّران را تربيت كرد؟
بر مبناي اين سؤالات، مقام معظم رهبري دو مطالبه را خطاب به جوانان آمريكايي و اروپايي مطرح كرده اند:
الف: درباره انگيزههاي اين سياهنمايي گسترده عليه اسلام پرسش و كاوش كنيد.
ب: در واكنش به سيل پيشداوريها و تبليغات منفي، سعي كنيد شناختي مستقيم و بيواسطه از اين دين به دست آوريد. منطق سليم اقتضاء ميكند كه لااقل بدانيد آنچه شما را از آن ميگريزانند و ميترسانند، چيست و چه ماهيّتي دارد"
در خصوص پيام مهم مقام معظم رهبري به جوانان آمريكايي و اروپايي، لازم است ۵ نكته را مدنظر قرار دهيم:
۱ مقام معظم رهبري با طرح ۱۰ سئوال و دو مطالبه فوق، جوانان غربي را نسبت به نوعي واكاوي در حوزه پندارهايشان فرا خوانده اند. غرب زماني كه ميخواهد يك رويكرد و رفتار بيروني را در ذهن جوانان خود ملكه سازد، به شكل دهي پندارهاي ذهني آنان ميپردازد. : مهندسي پندارهاي ذهن جوانان غربي" توسط دستگاههاي فرهنگي، سياسي و امنيتي اين كشورها و به صورتي هدفمند صورت ميگيرد. كنشها و واكنشهاي رفتاري بعدي جوانان غربي در قبال اسلام، معلول اين مهندسي ذهني است.
پس از مهندسي پندارهاي جوانان غربي توسط صاحبان قدرت و عاملان تزوير در غرب، نهادهاي دولتي و امنيتي در آمريكا و اروپا، وارد پروسه «حفاظت از پندارها» و «كنترل رفتارها» ميشوند. در اين پروسه، لازم است پنداري كه درذهن جوانان غربي بر عليه اسلام شكل گرفته است، ثابت باقي مانده و حتي تقويت شود. كنترل رفتارهاي ناشي از پندار تثبيت شده در ذهن جوان غربي نيز مسئوليتي است كه نهادهاي ظاهرا دموكراتيك غرب آن را بر عهده دارند.
در چنين شرايطي، مقام معظم رهبري ضمن نگارش نامه اي مستقيم خطاب به جوانان آمريكايي و اروپايي، در صدد در هم شكستن حصارهاي نامرئي ايجاد شده حول «پندارهاي القاشده» در ذهن جوانان، به عنوان دارندگان افكاري پويا و باطني حقيقت طلب، بر آمده اند. اين «ارتباط مستقيم»، ضمن آنكه موانع انتقال پيام رهبري به جوانان (همان حصارهاي امنيتي-سياسي-فكري نامرئي ولي تعريف شده از سوي غرب) را از بين ميبرد، بلكه منجر به در هم شكستن پروسه «مهندسي پندارهاي كاذب» در ذهن جوانان غربي ميشود.
۲- آگاهي و پرسشگري جوانان، دو خط قرمز نانوشته مقامات سياسي و امنيتي غرب محسوب ميشود. به عبارت بهتر، جوان پرسشگر و آگاهي كه به دنبال رصد هوشمندانه وقايع پيراموني خود باشد از ديد اكثر سياستمداران غربي جواني ايده آل محسوب نميشود. از ديد سياستمداران آمريكايي و اروپايي، «جوان مطلوب غربي»، فردي درونگراي محض يا برونگرا با رويكردي اجتماعي ميباشد كه دغدغههاي مادي و غريزي وي بر ديگر ابعاد زندگي تسلطي ملموس دارد. از ديد سياستمداران آمريكايي و اروپايي، حلقه اتصال عناصر مختلف سبك زندگي جوان غربي را «سرگرمي» تشكيل ميدهد. حتي «ازدواج»، «تحصيل» و «شغل حرفه اي» جوانان غربي بايد با همين طناب زيبا ولي پوسيده به يكديگر متصل شود. از ديد سياستمداران غربي، جوانان غربي بايد «تابع» متبوعي باشند كه نهادهاي اقتصادي و سياسي اروپا و آمريكا آن را تعيين ميكنند. نهادگرايي حاكم بر غرب، خصوصا پس از تشكيل اتحاديه اروپا اين نگاه بازدارنده را نسبت به جوانان تقويت كرده است. در نوعي تقسيم كار و قرار داد اجتماعي نانوشته، مسئوليت تنظيم ضرباهنگ روزمرگي و سرگرمي جوان غربي به خود او و مسئوليت تزريق «اطلاعات» و «آگاهيهاي تعريف شده» به ذهن او بر عهده نهادهاي مسئول در غرب است. اما زماني كه «آگاهي» و «پرسشگري» در خمير مايه زندگي اجتماعي و فردي جوان غربي وارد شود، چرخه تعريف شده از هم فرو ميپاشد.
«پرسشگري» و «اعتراض» طي سالهاي اخير ظهور و بروز ويژه اي در جوامع غربي داشته است. با اين حال اين پرسشگري بيشتر از سوي روزنامه نگاران، جامعه شناسان و در مواردي بسيار اندك از سوي سياستمداران مستقل صورت ميگيرد. اگرچه هنوز جاي «جوانان پرسشگر غربي» در بسياري از آوردگاههاي اجتماعي و سياسي خالياست اما طي سالهاي اخير و افزايش تمايل ملتهاي غربي نسبت به «در هم شكستن ساختارهاي سنتي اروپا» و نوعي ورود به دوران «پروتستانتيسم اجتماعي نوين» در مقابل «سلطنت نهادهاي رسمي در غرب»، «جوان غربي» بيش از هر دوران ديگري «نياز به تغيير» را حس ميكند. آگاهي و پرسشگري دو مولفه اي هستند كه اين احساس نياز را از درون فضاي بسته ذهن خارج كرده و وارد عرصه زندگي اجتماعي جوان غربي ميباشد.
۳- امروزه جوانان غربي و به طور كلي اتباع و ساكنان كشورهاي غربي، با دو پديده موازي به نامهاي «تكفير» و «كفر» مواجه هستند. اگرچه دستگاههاي امنيتي غرب از ابتدا سعي داشتند اين دو را در تلاقي و همپوشاني مطلق با يكديگر قرار دهند و در مقاطعي نيز در اين خصوص موفق شدند، اما هم اكنون اين دو پديده به دو لبه قيچي برنده اي تبديل شده اند كه ديگر كنترل آنها از عهده غرب خارج است. در برهه حساس فعلي، غرب خود را قرباني ديالكتيك امنيتي «اتباع تكفيري آمريكا و اروپا» و «جريانهاي راست افراطي و اسلام ستيز» ميداند اما هرگز نسبت به نقش خود در پرورش اين دو غول بي شاخ و دم سخني بر زبان نميآورند. در اينجا بهتر است «وجدان عمومي جوان غربي» خواب بماند و متوجه فجايعي كه دستگاههاي امنيتي و سياسي آمريكا، انگليس و فرانسه بر سر اصليترين نياز فردي و اجتماعي آنها (يعني امنيت) آورده اند، نشوند!
در جريان حمله اخير تروريستهاي تكفيري به نشريه هتاك شارلي ابدو اين رويكرد غرب به خوبي ملموس بود. مقامات امنيتي فرانسوي همواره در مقابل دوربينهاي خبرنگاران و بخشهاي خبري-تحليلي مختلف و صفحه اول رسانههاي خود حاضر بودند تا به صورتبندي ماجرا بپردازند: اينكه چند نفر، چگونه، به كجا، با چه سلاحي حمله كردند و در نهايت ماجرا چگونه پايان يافت! با اين حال هيچ يك از مقامات فرانسوي جرات نكردند از «صورتبندي ماجرا» يك قدم پاي خود را بيرون نهاده و وارد فاز «محتوايي» ماجرا شوند. در سال ۲۰۱۱ ميلادي و در ماجراي شهادت مظلومانه «مروه الشربيني» بانوي محجبه مسلمان در آلمان نيز همين ماجرا تكرار شد. در آن زمان رسانه ها، نهادهاي امنيتي و مقامات سياسي برلين دست در دست نهادند تا وجدان عمومي جامعه را متوجه «مانور نژادپرستان اروپايي عليه يك مادر مسلمان بيگناه» نكنند. مروه الشربيني در مقابل ماموران پليس و در يك دادگاه عمومي در درسدن (همان شهري كه امروز مقر فرماندهي جنبش ضد اسلامي پگيدا محسوب ميشود)، توسط يك نژادپرست و با ۱۸ ضربه چاقو و در مقابل چشمان بهت زده فرزند ۳ ساله اش به شهادت رسيد. در آن زمان آنگلا مركل صدر اعظم آلمان كه اين روزها سنگ «آزاديهاي شهروندي در غرب» را بر سينه ميزند، تا ده روز پس از وقوع حادثه حتي از محكوم نمودن اقدام نژادپرستان نيز اجتناب كرد تا مبادا صداي مظلوميت مسلمانان در غرب به گوش جوانان ساكن آلمان و اروپا برسد.
۴- در تصوير اوليه و مبنايي ايجاد شده در ذهن جوانان غربي، «اسلام» مظهر ديني خشن، غير منعطف و بازدارنده را دارد. اين تصوير مبنايي و اوليه به واسطه سالها عمليات رواني و تبليغاتي غرب به وجود آمده است. هرگاه اين تصوير اوليه خواسته است با «تصوير ثانويه صحيح» جايگزين شود، دستگاههاي امنيتي آمريكا و اروپا به تكاپو افتاده و به هر ترفندي مانع از اين جايگزيني شده اند.
پس از گذار بشريت به هزاره سوم و گسترش روابط مسلمانان و جوامع غربي بهواسطه شبكههاي مجازي و…، غرب دريافت كه قدرت «حفظ تصوير كاذب» ايجاد شده توسط خود را ندارد. در اينجا آمريكا و كشورهاي اروپايي در سه جبهه دست به عميات رواني زدند: نخستين جبهه عمليات، حمايت از گروههاي تكفيري و افراطي در داخل خاك كشورهاي اروپايي بود. عربستان سعودي در اجراي اين پروسه نقش فعالي بر عهده داشت. تامين مالي گروههاي تكفيري ساكن در خاك اروپا (كه اكثرا به تابعيت كشورهاي غربي در آمده بودند) توسط آل سعود و تامين امنيتي آنها توسط دستگاههاي اطلاعاتي غرب صورت ميگرفت. به اين وسيله، غرب از طريق برجسته سازي اين عناصر افراطي آنها را به عنوان «نماد واقعي اسلام» در بين جوانان غربي معرفي كرد. منفوريت اين افراد در جامعه نقطه اتكاي اين عمليات رواني بود.
دومين جبهه عمليات رواني غرب، تقويت جريان راست افراطي بود. جريانهاي ملي گرايي كه از يك سو مسلمانان و مهاجرين را تحقير و از سوي ديگر، بر لزوم خروج كشورهايشان از اتحاديه اروپا و منطقه يورو تاكيد داشتند. مقامات امنيتي غرب طي سالهاي ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۳ ميلادي دست به غربالگري فعاليت جريان راست افراطي زدند.
به عبارت بهتر، آنها مانور تبليغاتي جريان راست افراطي در «خروج از اروپاي واحد» را كنترل كردند اما در مقابل، دست اين جريان را براي تمسخر مسلمانان و تحقير آنها باز گذاشتند.
سومين جبهه عميات رواني غرب، ايجاد تصاوير كاذب جديد از اسلام تحت عنوان «اسلام سكولار»، «اسلام طرفدار لائيسيته» و… بود. حمايتهاي مستمر سازمان سيا از فتح الله گولن، مبلغ اسلام آمريكايي و همچنين حمايتهاي دستگاههاي امنيتي انگليس از «اسلام گرايان اسلام ستيز!» ريشه در همين حقيقت داشت.
۵- در حال حاضر محاسبات امنيتي غرب به طور كامل دگرگون شده است: متعاقب تشديد بحران يورو، اقبال شهروندان اروپايي به جريان راست افراطي بيشتر شد. پيروزي اخير جريان راست افراطي در انتخابات پارلماني اروپا نشان داد كه كنترل اين جريان از دستان نهادهاي امنيتي غرب خارج شده است. از سوي ديگر، اتباع تكفيري اروپا كه در محيط آزمايشگاهي ساخته و پرداخته غرب پرورش يافته بودند، پس از فرسودگي در نبرد سوريه و عراق به خاستگاه خود بازگشته اند و هر يك به تهديدي سخت براي امنيت حاميان اوليه خود تبديل شده اند.
در چنين شرايطي ذهن «جوان غربي» بيش از هر زمان ديگري «آشفتگي موجود» را حس ميكند. به عبارت بهتر، دادههاي اوليه اي كه غرب به صورت مستقيم و غير مستقيم در قبال مسلمانان و در ذهن جوان اروپايي تزريق كرده است، تناسبي با وضعيت امروز ندارد. در اينجا ذهن جوان غربي متوجه پارادوكسها و تناقضات صريح نهادينه شده در ذهنش شده است. حوادث اخير اروپا و خاورميانه، «ذهن جوان غربي» را هم اكنون در مرحله گذار قرار داده است. جوان غربي از يك سو با تكفيري هايي مواجه است كه اكثر مسلمانان قويا از آنها اعلام برائت ميكنند و حتي در عراق و سوريه قرباني اين افراد متوحش ميشوند. اين در حالي بود كه در القائات غرب، «تكفيري ها» و «مسلمانان» همواره واژگاني مترادف و يكسان جلوه داده شده بودند. همين ديدگاه در قبال جريان راست افراطي وجود دارد. كشتار ۷۷ نروژي در سال ۲۰۱۱ توسط آندرس برويك يكي از اعضاي جريان راست افراطي و ايجاد جنبشهاي فاشيستي و نئونازيستي در آلمان و ديگر نقاط اروپا با هدف «تصفيه نژادي اروپا» موضوعاتي نيست كه ذهن جوان غربي بتواند آنها را در ساختار القايي از سوي نهادهاي سياسي و امنيتي كشورش هضم كند. بدون شك برانگيخته شدن حس پرسشگري و تامل در خصوص دين اسلام، حصار و پيله پيچيده شده نامرئي به دور ذهن و ضمير جوانان آمريكايي و اروپا را دگرگون ميسازد.
منبع: روزنامه رسالت