پاسخ آیت‌الله مکارم‌شیرازی به یک شبهه علیه قرآن پاسخ آیت‌الله مکارم‌شیرازی به یک شبهه علیه قرآن پاسخ آیت‌الله مکارم‌شیرازی به یک شبهه علیه قرآن بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
پاسخ آیت‌الله مکارم‌شیرازی به یک شبهه علیه قرآن پاسخ آیت‌الله مکارم‌شیرازی به یک شبهه علیه قرآن پاسخ آیت‌الله مکارم‌شیرازی به یک شبهه علیه قرآن پاسخ آیت‌الله مکارم‌شیرازی به یک شبهه علیه قرآن پاسخ آیت‌الله مکارم‌شیرازی به یک شبهه علیه قرآن

پاسخ آیت‌الله مکارم‌شیرازی به یک شبهه علیه قرآن

آیت‌الله مکارم‌شیرازی در پاسخ به سؤال جمعی از طلاب حوزه علمیه قم که درباره شبهه‌افکنی برخی‌ها در فضای مجازی علیه قرآن کریم مطرح شده است، پاسخی علمی و مبسوط داد.

به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، متن پرسش صورت گرفته از اين مرجع تقليد و پاسخ دقيق، مبسوط و علمي بدين شرح است:
«بسمه تعالي
حضور حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي(دامت بركاته)
با سلام و احترام؛
اخيراً كتابي در برخي از سايت‌ها منتشر شده كه به پندار ناشر يا ناشران آن قرآن مجيد را هدف گرفته و خواسته‌اند ايراداتي بر آن وارد كنند و اصرار دارند كه با صرف هزينه‌هاي زيادي آن را همه جا منتقل كنند و نشان مي‌دهد آنها مأموريتي در اين زمينه دارند.
تصوّر ما اين است كه جهان‌خواران كه اسلام را مخالف منافع نامشروع خود در منطقه و در جهان مي‌بينند تصور كرده‌اند اگر قرآن را هدف قرار دهند به منظور خود مي‌رسند، زيرا قرآن مهم‌ترين سند مورد اتفاق همه مسلمانان جهان است و حمله به آن حمله به همه مقدسات اسلام مي‌باشد.
از حضرتعالي مي‌خواهيم كه نظر شريف خود را در اين زمينه بيان فرماييد.
جمعي از طلاب حوزه علميه قم»
پاسخ آيت‌الله مكارم شيرازي به شبهات مطرح شده در مورد قرآن به شرح زير است:
اوّلا اين كار تازه‌اي نيست، تكرار مطالبي است كه قبلا چند كشيش متعصب مسيحي از قرن 17 به بعد نوشته و پاسخ آن نيز از سوي علماي اسلام داده شده است.
توضيح اين‌كه در قرن 17 افرادي مانند «الكساندر راس» و «ماراكي» كشيش ايتاليايي و افراد ديگري ترجمه‌هايي از قرآن با دست‌كاري زياد منتشر كردند و اعتقاد داشتند بهترين راه مقابله با دشمن اصلي مسيحيت يعني اسلام همين‌گونه ترجمه‌هاي تحريف شده است.
اين ترجمه‌ها قرآن را بسيار به ديده تحقير نگريسته و شخصيت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) را به بهانه‌هاي مختلف تخريب مي‌كرده‌اند حتي بعضي از آنها مانند «يوحنا الحوشبي» كتابي به نام «مناقضات القرآن» به زبان عربي نگاشته است.
از قرن 18 به بعد غالب كارها به صورت دانشگاهي ارائه مي‌شد.
در اين قرن مسيحي متعصبي به نام «جرج سال» قرآن را به انگليسي ترجمه كرد و در لندن در سال 1743 منتشر نمود، انگيزه او اين بود كه مي‌خواست عامل رشد سريع اسلام را پيدا كند و با استفاده از اين‌گونه ترجمه‌هاي نادرست نقاط ضعف زيادي براي قرآن ذكر كند.
او در يك خيال‌پردازي كودكانه مي‌گفت: «مي‌خواهم قرآن را از جايگاه باشكوهش سرنگون سازم!» و در مقدمه كتابش تصريح مي‌كند: «هدفش بي معني نشان دادن قرآن است!».
و عجب اين‌كه ترجمه او تاكنون 70 بار در ايتاليا و 53 بار در ايالات متحده و 1 بار در هند تجديد چاپ شده است و چهره كاملا مسخ‌شده و وارونه‌اي از قرآن در اين ترجمه‌ها و حواشي آن نشان داده شده است.
بديهي است اين‌گونه متعصبان خيال‌پرداز هرگز به هدف خود نرسيده‌اند و به قول بعضي از محققان از كار خود نتيجه معكوس گرفتند و اقبال به قرآن و ترجمه‌هاي صحيح آن روز به روز بيشتر شده است.1
مرحوم علامه بزرگوار شيخ محمدجواد بلاغي از علماي بزرگ و روشنفكر نجف بود كه داراي كتب تحقيقي فراواني (بيش از 60 عنوان كتاب) در علوم مختلف اسلامي از او به يادگار مانده است.
او در كتاب خود «الهدي الي دين المصطفي» جلد 1، ص 24 مي‌گويد: اخيراً كتابي به دستم آمد كتاب مربوط به سنه 1891 بود و عنوانش ترجمه كتاب «جرج سال» انگليسي به نام شخصي به نام «هاشم العربي» ساكن بلاد غرب بود و كتاب ديگري به نام «الهداية» كه كار گروهي يا فردي از متعصبين مسيحي است كه دريافت داشتم كه مطلقا رعايت ادب و نزاكت را در كتاب خود نكرده و تا توانسته‌اند توهين كرده‌اند.
سپس به پاسخ ايرادهاي آنها پرداخته است.2
جالب توجه اين‌كه همين كتابي كه شما به آن اشاره كرده‌ايد و اخيراً در سايت‌ها به عنوان چيز تازه‌اي از سوي دشمنان اسلام منتشر شده و قرآن را هدف گرفته، در بسياري از بحث‌هايش در پاورقي نوشته است از كتاب جورج سال انگليسي كه به وسيله هاشم العربي ترجمه به عربي شده است گرفته شده.
و ما اطمينان داريم كه همه آن تكرار مكرراتي است كه از قرن 17 به اين طرف از سوي مسيحيان متعصب منتشر شده و با انواع تحريف‌ها و توهين‌ها به اصطلاح خواسته‌اند قرآن را نقد كنند. (بعيد نيست كه هاشم العربي نيز از مسيحيان عرب زبان باشد كه براي فريب مسلمانان خود را از آنها قلمداد كرده است).
كوتاه سخن اين‌كه اين كتاب كه اشاره كرده‌ايد چيز تازه‌اي نيست و برگرفته از همان كتابهاست مخصوصاً نوشته «جورج سال» و حواشي هاشم العربي.
به هر حال لازم مي‌دانم اطلاعات قابل توجهي درباره اين كتاب در اختيار شما و همه علاقه‌مندان بگذارم.
ويژگي‌هاي كتاب مزبور
1. تقليد از ديگران و تكرار مكررات و آن را غالباً به نام خود ناميدن و ايرادهايي كه طي 4 قرن توسط متعصبان مسيحي يا عوامل دولت‌هاي استعماري نوشته شده و غالباً پاسخ داده شده را ذكر كردن.
2. برداشت‌هاي توأم با اشتباهات فراوان
3. تعصب شديد توأم با انواع بي‌ادبي‌ها و توهين‌هاي شرم‌آور
4. داشتن انگيزه‌هاي سياسي در جاي جاي كتاب نمايان است مخصوصاً در برابر نفوذ سياسي جمهوري اسلامي در كل منطقه وگرنه چه دليل دارد كه با صرف هزينه فراوان كتابي را به صورت رايگان نشر دهند و دين واقعي را به مردم معرفي كنند، آن هم از سوي كسي كه خودش اعتراف مي‌كند در وجود خدا شك دارد آيا چنين كسي مي‌خواهد براي مردم دين معرفي كند؟
براي اين‌كه مخاطبان عزيز آنچه را كه در بالا گفتيم باور كنند به 10 نمونه از ايرادها از آغاز كتاب (بدون گزينش) و ده نمونه از اواخر (بدون گزينش) با پاسخ آنها در اين بخش مي‌آوريم تا روشن شود در اين شبهه‌افكني‌ها چه اندازه سست و بي‌پايه است.
معرفي نويسنده
قبلا لازم است نويسنده را از زبان خودش معرفي كنيم.
او در آغاز كتابش درباره خودش چنين مي‌نويسد:
اسم روي جلد مستعار است (ولي نويسنده) دكتر واقعي است اما بدون توضيح ناچارم خود را تا حد امكان معرفي كنم تا خواننده بداند با چه كسي طرف است؟ من يك محققم در همان مدارس ديني كه علماي بزرگ اسلامي از آن برآمده‌اند سال‌ها درس خوانده‌ام، مطالعاتم را ده‌ها سال و تا آنجا ادامه دادم كه در اكثر علوم اسلامي مثل تفسير و حديث و تاريخ اسلام و فقه و فلسفه صاحب نظر شدم و مدتي طولاني مدرس بعضي علوم اسلامي بوده‌ام.
سپس تصريح مي‌كند در ابتدا اعتقاد قوي به اسلام داشته و تدريجاً ايراداتي در قرآن يافته، و در حقانيت آن گرفتار شك شده و در پايان مي‌گويد سرانجام «من كافر شدم تمام عيار و عشق چند ده ساله‌ام را در پاي عقلم قرباني كردم در نهايت خواهش مي‌كنم كتاب را بي‌طرفانه يعني بدون عشق و تصرف و با تأمل بخوانيد».
ولي در توضيحاتي كه خواهيم داد روشن مي‌شود به يقين آنچه را در اينجا نوشته خلاف واقع و دروغ است. او از ساده‌ترين مسائل تفسيري و ساده‌ترين مسائل ادبيات عرب كه جزو دروس ابتدايي حوزه‌هاست بيگانه است نه محقق است و نه مفسر و نه متأسفانه عالم. به قول معروف آنجا كه عيان است چه حاجت به بيان است.
از شواهد خلاف‌گويي او اين است كه از خواننده تقاضا مي‌كند با بي‌طرفي كتاب را مطالعه كند در حالي كه در هيچ صفحه‌اي نيست كه توهين به پيغمبر اكرم و قرآن نكند و الفاظ زشت به كار نبرد و تا آنجا كه امكان دارد به تحقير و زشت‌گويي نپردازد و شايد در كمتر نوشته‌اي اين همه توهين و هتاكي ديده باشيد، آيا اين است معني بي‌طرفي؟!
و همان‌گونه كه قبلا اشاره شد او در «مقدمه ضروري» چهره واقعي خود را نشان داده و مي‌گويد:
عقل ما حكم مي‌كند كه ما اديان مختلف را با دقت عقلي و علمي مورد بررسي علمي قرار دهيم و اگر ديني را مورد صحت يافتيم از آن تبعيت كنيم و همچنين اگر خدايي در اين جهان باشد! و بخواهد ما را هدايت كند از بندگانش همين انتظار را دارد.
اين يك تناقض آشكار است اگر او به دنبال تحقيق درباره اديان است بايد اول برود مسائل مربوط به خداشناسي را بررسي كند و اگر خداشناسي براي او ثابت شد به تحقيق درباره اديان بپردازد و اگر شك و ترديد درباره وجود خدا در دل او راه يافت تحقيق درباره اديان چه معني دارد؟
او در اين مقدمه چهره واقعي خود را نشان داده كه به وجود خدا ايمان نياورده و حالا در فكر يافتن پيغمبران واقعي خداست!
البته اين احتمال وجود دارد كه او يك كشيش متعصب فارسي زبان باشد كه در ديار غرب زندگي مي‌كند و گروه‌هاي معاند اسلام از اين طريق از وجود او بهره‌برداري كرده‌اند.
او به شهادت تعبيرات زشت و توهين‌هاي كثيفش در جاي جاي كتابش تنها در فكر تحقير اسلام و قرآن و پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است نه در فكر تحقيق از منظر حق. و آرزويي كه قرن‌ها پيشوايان او به دنبال آن بوده‌اند و به آن نرسيده‌اند يعني رو گردانيدن مردم از اسلام را در سر مي‌پروراند در حالي كه اسلام و قرآن برخلاف تصور اين‌گونه افراد و افكار در جهان در حال پيشروي است.
اكنون به سراغ ايرادات ده گانه او كه در آغاز كتاب دارد مي‌رويم و از مطالب آغازين او شروع مي‌كنيم. 1. آيا همه چيز در قرآن است؟
او در نخستين ايراد خود كه به اصطلاح ايراد مهمش به قرآن مجيد مي‌باشد مي‌گويد:
قرآن در آيات متعددي گفته است كه همه چيز در قرآن مي‌باشد در آيه 111 سوره يوسف آمده است: (مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَي وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدًي وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ): «قرآن سخني نيست كه به دروغ ساخته شده باشد بلكه تصديق آن چيزي كه قبل از آن است و تفصيل هر چيزي است و براي مردمي كه ايمان مي‌آورد رهنمود و رحمتي است».
و در آيه 89 سوره نحل آمده است: (وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًي وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَي لِلْمُسْلِمِينَ): «و اين كتاب را كه بيانگر هر چيزي است و براي مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگري است بر تو نازل كرديم».
سپس مي‌افزايد: بديهي است كه همه چيز در هزاران كتاب هم نمي‌گنجد چه رسد در يك كتاب و اگر منظور اين است كه قرآن همه چيز براي هدايت بشر دارد آن هم درست نيست زيرا مثلا قرآن هيچ استدلال معتبري بر وجود خدا و وحي ندارد!!
رفع اشتباه:
پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) حتي به عقيده دشمنانش يك فرد حكيم و هوشيار بود هيچ فرد عاقلي مي‌گويد كه در قرآن تمام علوم رياضي و هندسي و هيئت و زمين‌شناسي و... وجود دارد؟ از جدول ضرب فيثاغورث گرفته تا انعكاس نور در آيينه‌هاي محدب و مقعر و اسامي صور فلكي در هيئت و فاصله كرات منظومه شمسي با يكديگر و معادلات دو مجهولي و چند مجهولي در علم جبر و طرز كشت انواع درختان ميوه و... در قرآن است. آيا هيچ فرد عاقلي امكان دارد چنين سخني بگويد؟
خوب بود اين مدعي آگاهي بر علم تفسير لااقل مطالعه‌اي در ساير آيات قرآن مي‌كرد، قرآن بارها خود را معرفي كرده مي‌گويد: (إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ): «اين قرآن هدايت مي‌كند انسان‌ها را به سوي مكتبي كه راست‌تر و صحيح‌تر است».
در جاي ديگر مي‌گويد: (قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُمْ مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ).
در اين آيات و در آيات ديگر قرآن با صراحت آمده كه هدف قرآن هدايت مردم به سوي راه راست و خارج كردن از ظلمات جهل و بي‌ايماني و شرك و ظلم و بيدادگري به سوي نور و ايمان و علم و عدالت است. منظور از «همه چيز» تمام چيزهايي است كه براي اين هدف مؤثر است نه همه چيز يعني حتي بيان آفات گندم و جو و حبوبات و ميوه‌ها.
اضافه بر اين هنگامي كه انسان با ديده تخريب نگاه مي‌كند مسائل واضح نيز براي او پوشيده مي‌شود اگر يك نگاه ساده به قرآن كرده بود مشاهده مي‌كرد كه قرآن 20 دليل محكم براي خداشناسي به صورت گسترده آورده و در آيات زيادي شرح داده و 6 دليل معتبر درباره اثبات معاد با استفاده از منطق‌هاي مختلف ذكر نموده، چطور مي‌شود انسان همه اينها را ناديده بگيرد و بگويد هيچ دليلي در قرآن بر اين‌ها نيست؟3
2. مبارزطلبي قرآن
او در ايراد ديگري مي‌گويد:
همچنين قرآن از مردم دعوت مي‌كند كه شبيه آن را بياورند، ابتدا از مخالفان مي‌خواهد كه 10 سوره شبيه قرآن بياورند، بعد تقاضاي خود را كاهش مي‌دهد و به يك سوره بسنده مي‌كند (أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِّنْ دُونِ اللهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ): «يا مي‌گويند اين قرآن را به دروغ ساخته بگو اگر راست مي‌گوييد 10 سوره مانند آن بياوريد و غير از خدا هر كه را مي‌توانيد فرا خوانيد...». اين مبارزطلبي قرآن يك مغالطه (با نهايت معذرت) است چون نوشته هر كس مثل خودش منحصر به فرد است!...
سپس مي‌گويد:
البته مي‌توان اين مبارزه‌طلبي قرآن را به روش صحيحي تغيير داد و گفت درست است كه نوشته‌هاي هر كس منحصر به فرد است اما از نظر شأن و عظمت و خلاقيت با هم قابل مقايسه نيست.
بعد اضافه مي‌كند:
نوشته‌هايي به زيبايي قرآن در جهان حاضر وجود دارد از جمله شعر حافظ! در قله ادبيات جهان است، سپس (با توهين‌هاي زشتي) مي‌گويد: نوشته‌هايي مثل مثنوي مولانا از قرآن برتر است.
رفع اشتباه:
راستي چه مضحك است! اشعار حافظ و مثنوي را با قرآن مقايسه كردن، چه ربطي به آيات قرآن دارد، قرآن با صراحت مي‌گويد: مثل يك سوره از قرآن، يعني كلام عربي فصيح در حدّ فصاحت و بلاغت قرآن و محتواي عالي الهي آن.
گفتار او درست به اين مي‌ماند كسي بگويد عطري دارم كسي نمي‌تواند مانند آن را بياورد كسي در مقابل او بگويد من انگوري بهتر از آن مي‌آورم اين دو چه ارتباطي با هم دارند آيا واقعاً او متوجه نيست چه مي‌گويد؟ يا اينكه متوجه است و مي‌خواهد فريب دهد.
بعضي از شعراي تواناي بعد از حافظ اشعاري همانند او آورده‌اند هر چند او در مجموع پيش‌كسوت است.
مي‌دانيم قرن‌هاست دشمنان اسلام كوشيده‌اند كه چيزي مثل قرآن يا بخشي از قرآن بياورند و موفق نشده‌اند با اينكه مي‌توانستند از ادباي عرب زبان مسيحي و غير مسيحي كمك بگيرند و تحدي قرآن را خاموش كنند.
جنگ‌هاي صليبي 200 سال طول كشيد و اروپايي‌ها آن همه هزينه براي آن پرداختند و قرباني دادند تا دعوت اسلام را خاموش كنند، خوب بود به جاي اينها چيزي همانند قرآن اگر مي‌توانستند بياورند تا لااقل در بخش فرهنگي و غير نظامي جواب دندان‌شكني داشته باشند ولي نتوانستند و همان‌گونه كه قرآن مي‌گويد هرگز نمي‌توانند (ولن تفعلوا).
البته كسي كه در مقام مخالفت با چيزي بر مي‌آيد بعيد نيست گرفتار اين‌گونه استدلالات ناموزون گردد.
3. مطالب تكراري
او در ادعاي تو خالي ديگري مي‌گويد:
قرآن شايد تكراري‌ترين كتاب موجود (در جهان) باشد، اگر كسي يك سوره بزرگ قرآن مثل بقره را بخواند با خواندن بقيه قرآن چيز زيادي به وي اضافه نمي‌شود.
سپس مي‌افزايد: مثال‌هايي از تكرار مطالب در قرآن: اسم موسي 136 بار در قرآن تكرار شده است و داستان موسي به صورت كوتاه و بلند در 34 سوره قرآن تكرار شده.
رفع اشتباه:
متأسفانه اين فرد هر چه بر سر قلمش آمده بدون حساب و كتاب نوشته شده است، بي‌آن‌كه خيال كند روزي زير ذره‌بين نقد قرار مي‌گيرد.
1. اگر مروري بر قرآن داشت ادعا نمي‌كرد كه هر كس سوره بقره را بخواند نيازي به بقيه قرآن ندارد، در تمام سوره‌هاي قرآن مطالبي است كه در سوره بقره نيامده است. در سوره آل عمران كه بعد از آن است مسائل زيادي است كه در بقره نيست:
1. آنچه مربوط به حضرت عيسي و مريم است.
2. معجزات عيسي،
3. داستان حواريون،
4. داستان مباهله با مسيحيان نجران،
5. گفتگوهاي مختلف با اهل كتاب،
6. احكام امر به معروف و نهي از منكر،
7. داستان جنگ بدر با تمام شاخ و برگ‌هايش، داستان جنگ احد و مسائل مربوط به آن، مقام و موقعيت شهداي راه حق، و مطالب فراوان ديگري از اين قبيل كه در سوره آل عمران آمده است و در سوره بقره نيامده است.
در سوره نساء:
1. احكام مربوط به يتيمان،
2. تعدد زوجات و احكام آن،
3. مسائل مشروح مربوط به ارث و سهام وارثين،
4. مسائل مربوط به محرمات ازدواج و طوائف چهارده‌گانه آن،
5. احكام مربوط به تيمم،
6. تخلفات اهل كتاب،
7. لزوم حفظ امانات،
8. لزوم قبول داوري پيغمبر،
9. احكام مربوط به ديه و كفاره قتل عمد،
10. مسائل مربوط به لزوم مهاجرت،
11. احكام مربوط به نماز خوف در ميدان جنگ،
12. راه‌هاي نفوذ شيطان در انسان،
13. مسأله عدم قتل مسيح و سرانجام كار او،
14. احكام مربوط به بطلان اعتقاد به تثليث.
خلاصه هر كدام از سوره‌ها را نگاه كنيم مملوّ از مطالبي است كه در سوره بقره نيامده است، بگذريم از سوره يوسف و مسائل مربوط به جنگ احزاب كه در سوره احزاب آمده و حكم همسران پيغمبر و مسائل اخلاقي در سوره لقمان آمده و مسائل و احكامي كه در سور مختلف قرآن است كه هيچ كدام از آنها در سوره بقره نيست.
چطور ممكن است كسي يك بار آيات قرآن را مرور كرده باشد و چنين سخن بي‌پايه و مايه‌اي را بيان كند و بگويد هر چه در سوره‌هاي ديگر است تكرار چيزي است كه در سوره بقره آمده است!
2. آيا اگر اسم موسي 136 بار در قرآن تكرار شده باشد اين دليل بر تكرار قرآن است، اگر في المثل كتابي به عنوان «اميركبير» نوشته شود از بدو تولد تا پايان كارش را شرح بدهد و 500 بار نام اميركبير به تناسب مراحل مختلف زندگي در آن آمده باشد اسم آن را تكرار مطالب مي‌توان گذاشت.
يا اگر كتابي به عنوان «جنين‌شناسي» و بيان مراحل جنين و دوران‌هاي مختلف آن نوشته شده باشد و هزار بار كلمه جنين به تناسب موارد مختلف تكرار شده باشد اين كتاب نامش تكرار مكررات است؟!
اين نويسنده مخاطب خود را چگونه انساني فرض كرده، كسي كه هيچ خبري از قرآن ندارد و چيزي نمي‌فهمد فقط تسليم حرف اوست.
3. زندگي بعضي از انبيا مانند حضرت موسي (عليه السلام) مراحل مختلفي داشته و قرآن چنين تقسيم كرده: دوران طفوليت
موسي، دوران زندگي نزد شعيب پيغمبر، دوران مبارزه با فرعون و ساحران، دوران بعد از آن مربوط به گوساله سامري، دوران فتح بيت المقدس. قرآن اين دوران‌ها را تجزيه كرده و هر كدام را در سوره‌اي بيان كرده، آيا اسم اين را تكرار مي‌توان گذاشت.
در اوائل سوره بقره 14 حادثه مربوط به زندگي بني‌اسرائيل ذكر شده كه با كلمه «وإذ» (به ياد بياور) شروع مي‌شود اين 14 حادثه هيچ ارتباطي به هم ندارند جز اينكه مربوط به بني‌اسرائيل هستند آيا نام آن را مي‌توان تكرار گذاشت؟
4. فرض كنيم تكراري باشد، فصاحت و بلاغت گاه ايجاب مي‌كند چيزي را تكرار كنند، آن هم در طول 23 سال.
آيا ما شعارهاي انقلاب را مرتب تكرار نمي‌كنيم، آيا همه كشورها سرود ملي خود را در هر مجلسي تكرار نمي‌كنند؟ آيا هر زمان سوار هواپيما مي‌شويد يك سلسله دستورات ايمني را تكرار نمي‌كنند؟
تكرار اگر داراي هدفي باشد مشكلي ايجاد نمي‌كند.
4. مشكل محتوايي
او در ايراد بسيار سطحي ديگري مي‌گويد: قرآن مشكل محتوايي دارد براي مثال
وقتي از محمد پرسيده مي‌شود كه چرا ماه شكل‌هاي متنوع دارد او در قرآن مي‌گويد: براي اين‌كه شما عدد سنين (سال‌ها) و حساب را داشته باشيد. (و پاسخ اصلي اين سؤال را نمي‌گويد در حالي كه امروز از هر كس سؤال كنيد جواب آن را مي‌داند چون قسمت‌هاي مختلفي از ماه به سوي خورشيد است).
او در اينجا باز هتاكي را به اوج رسانده و هر سخن زشتي را بر سر قلمش آمده درباره آن بزرگ‌مرد عالم بشريت نوشته است.
رفع اشتباه:
اوّلا توضيحي كه او درباره تغيير شكل ماه (بدر تمام، تربيع و هلال) داده بسيار ناقص است، يعني خودش پاسخ اين سؤال را به درستي نمي‌دانسته است.
توضيح اين‌كه مي‌دانيم ماه به دور زمين در يك ماه تمام گردش دارد و در اين سير خود گاه زمين تقريباً در وسط و ماه در يك طرف و خورشيد در طرف مقابل قرار مي‌گيرد در اينجا بدر تمام است يعني تمام قسمت روشن ماه به سوي ماست و گاه ماه با خورشيد زاويه 90 درجه دارد يعني نيمي از روشنايي ماه ديده مي‌شود ولي گاه زمين در يك طرف و ماه تقريباً در وسط و خورشيد در طرف مقابل قرار دارد در اين صورت محاق است زيرا تمام قسمت روشن ماه رو به خورشيد است و تمام قسمت تاريكش رو به ماست.
از اين كه بگذريم چه كسي گفته است مردم از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) سؤال كردند چرا كره ماه برخلاف ساير اجرام آسماني هر شب تغيير شكل مي‌دهد، قرآن مي‌گويد: (يَسْأَلُونَكَ عَنْ الاَْهِلَّةِ)؛ «يعني از تو درباره هلال‌هاي ماه سؤال مي‌كنند» بعيد نيست سؤال آنها از اين بوده كه فايده و فلسفه تغيير شكل ماه چيست؟
حضرت در جواب فرمود: فايده‌اش اين است يك تقويم آسماني براي شما درست كرده كه روزهاي ماه را تعيين مي‌كند و اين كلامي است بسيار كامل از سؤالي كه درباره فلسفه و فايده تغيير ماه داشته‌اند.
ثانياً: فرض مي‌كنيم آنها از علت تغيير شكل ماه سؤال كردند، در حالي كه آنها در آن زمان نه گردش ماه را به دور زمين در طول يك ماه مي‌دانستند و نه تغيير جهت او با خورشيد و زمين و زاويه‌هاي مختلفي كه اين سه با يكديگر درست مي‌كنند، آنها از اين امور كاملا ناآگاه بودند و تصديق مي‌كنيد تفهيم آن براي آنها در آن زمان نيز بسيار مشكل بوده در اين صورت پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) «علت محدثه» را رها كرده و به «علت غايي» پرداخته يعني از فلسفه اين تغيير سخن گفته نه از علت آن. اين مقتضاي فصاحت و بلاغت است كه گوينده وضع مخاطب را در نظر بگيرد و مطابق فكر و درك مصالح او پاسخ گويد.
5. محيط زدگي
او در يك مغالطه ديگر مي‌گويد:
محمد تحت تأثير شديد محيطش محور اصلي قرآن را مبارزه با بت‌پرستي قرار داده است غافل از اين‌كه اين همه بحث از بت‌پرستي به درد نقاط ديگر جهان و يا آينده بشريت نمي‌خورد...
مثال ديگر كشتي‌هاي بادباني است كه در زمان محمد رايج بوده بارها در قرآن به نقش باد در پيش بردن كشتي اشاره شده و آن را خواست خدا دانسته است مانند (هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّي إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ)؛ «او كسي است كه شما را در خشكي و در دريا مي‌گرداند تا وقتي كه در كشتي باشيد و آنها با بادي خوش آنها را به پيش مي‌راند».
رفع اشتباه:
اوّلا : اگر در محيطي يك بيماري خطرناك رواج داشته باشد و طبيب قسمت مهمي از وقت خود را به درمان آن بپردازد كار خلافي انجام داده بايد به آن طبيب گفت در نقاط ديگر دنيا اين بيماري نيست چرا زياد به آن اهميت مي‌دهي (طرز تفكر را ملاحظه كنيد چقدر سست است)
ثانياً: بت‌پرستي در دنياي امروز هم رواج فراوان دارد سري به هندوستان و كشورهاي شرق آسيا و برخي از كشور چين بزنيد تا بدانيد همه چيز مورد پرستش واقع مي‌شود حتي...
صورت‌هاي ديگر بت‌پرستي حتي در غرب نيز وجود دارد.
ثالثاً: قرآن علاوه بر مبارزه با بت‌پرستي برنامه وسيعي براي دعوت ساير پيروان اديان به سوي اسلام كه آييني بسيار كامل‌تر و مترقي است دارد، اي كاش اين بهانه‌گير كه خود را مفسر عالي‌مقامي مي‌داند حداقل يك دوره قرآن را با دقت روخواني مي‌كرد تا بداند مبارزه قرآن تنها با بت‌پرستي نبوده است و گفتگوهاي منطقي فراوان با پيروان ساير اديان دارد.
رابعاً: آيا پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي آيات مربوط به نعمت‌هاي الهي را مي‌شمرد و از تأثير بادهاي منظم بر حركت كشتي‌ها سخن مي‌گويد كه از نعمت‌هاي بزرگ پروردگار در آن زمان بوده آيا لازم بوده است بحث از كشتي‌هاي موتوري كه هزار سال بعد ابداع و اختراع شد داشته باشد و بگويد از نعمت‌هاي خدا اين است كه يك هزار سال بعد كشتي‌هايي اختراع مي‌شود كه با نيروي برق و بخار سينه امواج را مي‌شكافند و حركت مي‌كنند يا بايد سخني بگويد كه مورد نياز مردم در آن زمان بوده است.
از طرفي مي‌دانيم كه در بعضي از آيات اشاره كوتاه و پرمعنايي به وسائل نقليه آينده نيز شده است.
6. بي‌نظمي
اين ايرادكننده يا به تعبير ديگر بهانه‌گير از عدم نظم در ميان آيات قرآن سخن مي‌گويد، او مي‌گويد:
مطالب قرآن به صورت تكه تكه و غير مرتبط پشت سر هم قرار گرفته... چينش مطالب نه بر اساس موضوع و نه بر اساس تاريخ نزول است.
رفع اشتباه:
اين محقق عالي‌مقام و صاحبنظر در تفسير و علوم اسلامي و تاريخ اسلام! متأسفانه حتي يك بار تاريخ زندگي پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را و كيفيت نزول آيات قرآن را مرور نكرده تا به يك نكته بسيار واضح آشنا شود و آن اينكه قرآن يك كتاب كلاسيك نيست كه موضوعاتي را در نظر گرفته باشد و آن را در ابواب و فصول مختلف نگاشته و سپس يك فهرست به آن اضافه كرده باشد.
قرآن كتابي است كه طي 23 سال بر اساس نيازهاي گوناگون در زمان‌هاي مختلف نازل شده است.
مثلا يك روز حادثه جنگ بدر و روز ديگر جنگ احد و زماني ديگر جنگ احزاب است، هر كدام از اينها در آيات مربوط به خود بيان فرموده است.
يك روز مردم از مسائل مربوط به نكاح و طلاق، روز ديگر از مسائل مربوط به رباخواري و بالاخره روز ديگري از صلح و جنگ سؤال مي‌كردند و جواب‌هاي مناسب به هر كدام داده مي‌شد.
بنابراين قرآن مجموعه مسائلي است كه در حوادث مختلف و در پاسخ به سؤال‌ها و نيازهاي گوناگون نازل شده است و كاتبان وحي آنها را جمع‌آوري كرده و پشت سر هم قرار داده است بي آن‌كه تاريخ نزول نوشته شود و اي بسا ميان نزول آياتي درباره موضوعي و آيات ديگر درباره موضوع ديگر هفته‌ها فاصله شده باشد.
يك مثال ساده و تا اندازه‌اي از بعضي جهات شبيه بحث ما مطرح مي‌كنم.
فرض كنيد دولتي سر كار آمد در طي چندين سال عمر خود بخش‌نامه‌هاي مختلفي درباره مسائل مختلف مربوط به وزارت‌خانه‌ها صادر كرده، در يكي بحث از مسائل اقتصادي است در ديگري بحث از سلامت است در يكي بحث از سياست خارجي است و در ديگري بحث از آموزش و پرورش است، حال اگر همه اين بخش‌نامه‌ها را جمع كنند به صورت كتابي درآيد و كسي ايراد كند چرا كتابي است داراي مسائل مختلف غير مرتبط؟ آيا بر چنين كسي نمي‌خندند.
راستي چگونه اين مسأله روشن بر اين ايرادكننده مخفي مانده است و تصور كرده است قرآن به صورت يك جا و مانند يك كتاب كلاسيك از سوي خداوند نازل شده است.
يا اين‌كه فرض كنيد شخص بزرگي خاطرات عمر خود را روزبه‌روز جمع‌آوري كرده و به صورت كتابي درآورده آيا بايد منتظر باشيم همه مطالب او با هم مرتبط باشد؟
7. دقيق نبودن
او در هنرآفريني ديگري چيزي را كه به عنوان دقيق نبودن قرآن ناميده با انواع اهانت‌ها مطرح كرده و مي‌گويد:
مثلا مطلبي را در آيه به طور كلي گفته و چند سال بعد متوجه شده است كه كليت آيه قبل نادرست بوده بنابراين در آيه ديگري آن را تخصيص زده است. در بسياري موارد هم بي‌دقتي‌ها اصلاح نشده براي مثال گفته است: (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً)؛ «يعني قطعاً به دنبال هر سختي آساني وجود دارد» اين جمله به صورت كلي در تمام موارد صادق نيست.
رفع اشتباه:
باز متأسفانه بر اثر محدود بودن اطلاعات او از يك مسأله اساسي غافل شده همان چيزي كه در تمام دنيا معمول است، قوانيني را به صورت كلي مي‌نويسند و تصويب مي‌كنند بعد به سبب شرايطي كه پيش مي‌آيد و با موضوعات جديدي روبه‌رو مي‌شوند تبصره‌ها و استثنائاتي براي آن قائل مي‌شوند، حكم كلي گذشته صحيح بوده در زمان خود و تبصره و استثنا نيز در زمان خود لازم بوده است.
در قرآن احكامي نازل شده مثل حكم روزه مي‌فرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) سپس استثنائاتي لازم بوده به آن زده شده در همان زمان يا زمان بعد در چند آيه بعد از آن مي‌فرمايد: (فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ) كسي كه بيمار يا مسافر باشد روزه نمي‌گيرد و آن را در زمان ديگري قضا مي‌كند، آن قانون كلي و اين استثناء همه حساب شده است چه مشكلي دارد، آيا اين كار دليل نهايت دقت است يا دقيق نبودن؟
يا اين‌كه نماز جماعت به طور كلي تشريع شده است بعد به سبب شرائط جنگي استثنائي به نام نماز خوف دارد كه در قرآن مطرح است.
در مسأله مشروبات الكلي به خاطر آلودگي زياد جامعه جاهلي قرآن آن را در سه مرحله تحريم كرده، تحريم ملايم، تحريم متوسط و تحريم شديد تا از نظر اجرايي كاملا قابل قبول باشد.
اينها همه عين دقت و فصاحت و بلاغت و همه جا نگري است. اين از يك‌سو
از سوي ديگر يك سلسله احكام كلي داريم كه به آنها «احكام غالبي» گفته مي‌شود منظور از احكام غالبي اين است كه در اكثر موارد ثابت است هر چند موارد كمي از آن خارج است.
در كلمات شعرا و فصحا نيز احكام غالبي فراوان ديده مي‌شود مثلا شاعر مي‌گويد:
«مزد آن گرفت كه جان برادر كه كار كرد»
ممكن است گاه كسي كار كند و به مزد خود هم نرسد، آيا آن جمله غلط بوده، نه. منظور اين است كه در غالب موارد مزد در برابر كار داده مي‌شود.
يا اين‌كه شاعر ديگري مي‌گويد: «در نوميدي بسي اميد است»
يا مي‌گويد: «از مكافات عمل غافل مشو»
اينها احكام غالبي است ممكن است در بعضي نوميدي‌ها
اميدي نباشد يا بعضي‌ها مكافات عملشان را در دنيا نبينند ولي اين حكم در غالب افراد صادق است.
يا اين‌كه مي‌گويند: «خواستن توانستن است» آيا همه جا همين‌طور است يا غالباً اين چنين است. گاه انسان چيزي را مي‌خواهد و نمي‌تواند به آن برسد.
آيه شريفه (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً) نيز همين گونه است غالباً با سختي‌ها آساني‌هايي است هر چند ممكن است در بعضي از موارد نباشد.
ملاحظه مي‌كنيد مسائل ساده‌اي را كه همه مردم به آن توجه دارند اين آقاي محقق متخصص در مسائل اسلامي براي خودش تبديل به مسأله پيچيده‌اي كرده و گرفتار اشتباه شده است.
8. علم از ديدگاه قرآن
او در بهانه‌جويي ديگري مي‌گويد: قرآن اهميت زيادي به علم داده است.
آيا منظور از علم ارزشمند در اسلام همه علوم است؟ خير. منظور از اين همه تأكيد بر علم، علم دين است و تعقل و تفكر مورد نظر اسلام تعقل و تفكر در دين است...
در حالي كه علوم تجربي معتبرترين دانش‌هاي بشري هستند و دقت و صحت علوم ديگر بستگي به ميزان هماهنگي آنها با دانش تجربي است، علم تجربي باورهاي خرافي بشر را آشكار كرده و امكان نقد اديان را براي ما فراهم كرد، يعني حتي براي تشخيص اين‌كه كسي كه ادعاي پيامبري كرده درست گفته يا نه، علم تجربي بهترين معيار است... با توجه به اين اهميت
فوق‌العاده علم تجربي عدم شناخت قرآن نسبت به علوم تجربي يكي از ايرادات است (البته چندين اهانت پي در پي در اينجا كرده كه ذكر آن موجب شرمساري است).
رفع اشتباه:
راستي چه دليلي دارد كه در تعبيرات خود پي در پي نسبت به ساحت قدس پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و قرآن مجيد كه مورد احترام يك ميليارد و چهارصد ميليون از مردم جهان است و حتي بسياري از بيگانگان كه مسلمان نيستند به او احترام مي‌گذارند، توهين‌هاي زشت مي‌كند، جز اين‌كه چون منطق معتبري ندارد گمان مي‌كند از طريق اين اهانت‌ها مي‌تواند در مخاطب خود نفوذ كند و آنها را نسبت به قرآن مجيد بدبين سازد در حالي كه نتيجه كاملا معكوس است، مردم سخنان هتاكان را نمي‌پذيرند.
به هر حال، يكي از شاهكارهاي قرآن مجيد برخلاف پندار اين گوينده گره زدن مسائل مربوط به خداشناسي و معاد به علوم تجربي و آيات آفاقي و انفسي است.
قرآن مجيد در يك جا مي‌فرمايد: (إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللهُ مِنْ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ لاَيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).
در جاي ديگر مي‌فرمايد: (لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ).
به اين ترتيب همگان را به مطالعه اسرار آفرينش در آسمان‌ها و زمين‌ها دعوت مي‌كند، همان چيزي كه موضوع تمام علوم تجربي است.
در جاي ديگر مي‌فرمايد: (وَفِي الاَْرْضِ آيَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ وَفِي أَنفُسِكُمْ): «در زمين نشانه‌هايي است براي آنها كه اهل يقين‌اند و در وجود خود شما نشانه‌هاي فراواني از عظمت خداست».
به اين ترتيب همگان را به علم تشريح و فيزيولوژي انساني دعوت مي‌كند، خداشناسي را با آن گره مي‌زند.
در جاي ديگر از آثار خدا در عالم گياهان سخن مي‌گويد و مي‌فرمايد: (يُسْقَي بِمَاءٍ وَاحِدٍ ...). (رعد/4)
اشاره به اين‌كه چه قدرتي است كه از آب و خاك واحد
اين همه تركيبات مختلف و ميوه‌جات گوناگون كه هر كدام طعم خاص و آثار ويژه خود دارد ايجاد مي‌كند و اين امر ما را به مطالعه تمام مسائل مربوط به گياه‌شناسي و ساختمان شگفت‌انگيز گياهان و درختان فرا مي‌خواند.
در جاي ديگر براي اثبات مسأله معاد مخاطبان خود را به مطالعه دوران‌هاي مختلف آفرينش جنين دعوت مي‌كند و مي‌گويد: (يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقاً مِّنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلاَثٍ). (زمر/6)
و به همين دليل علماي اسلام پيشروان علوم تجربي بوده‌اند و آن زمان كه اروپا در قرون وسطي در خواب غفلت بود آنها در تمام اين علوم پيشرفت‌هاي فراواني كرده‌اند و كتاب‌هاي بسياري نوشته‌اند.
جابر بن حيان پدر علم شيمي، حسن بن هيثم پدر علم فيزيك و بزرگاني در رياضيات و فلكيات همچون شيخ بهايي و خواجه نصيرالدين طوسي و افرادي در علم طب مانند بوعلي سينا و نيز زكرياي رازي در علم شيمي در اسلام پرورش يافته‌اند. در واقع همه اينها از قرآن مجيد الهام گرفته بودند كه همگان را به مطالعه اسرار آفرينش دعوت مي‌كند.
در روايات اسلامي شواهد زيادي بر تشويق به علوم تجربي و اسرار آفرينش داريم از جمله در حديث معروف پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) «اطلبوا العلم ولو بالصين؛ به سراغ علم و دانش برويد هر چند در كشور چين باشد». (وسائل، ج 18، ص 14).
چين در آن زمان آخرين نقطه آباد شناخته شده دنيا بود، آيا در كشور چين حوزه‌هاي علميه وجود داشت كه براي كسب علم دين به آنجا بروند يا علوم ديگر؟
و در حديث معروف امام صادق (عليه السلام) آمده است: «لو علم الناس ما في طلب العلم لطلبوه ولو بسفك المهج وخوض اللجج؛ اگر مردم مي‌دانستند چه اندازه دانش‌طلبي اهميت دارد در راه تحصيل آن جانفشاني مي‌كردند و در اعماق درياها نيز فرو مي‌رفتند!». (بحارالانوار، ج 1، ص 185)
آيا در اعماق درياها حوزه علميه وجود دارد يا منبع علوم مربوط به جهان هستي است؟!
9. ابهام فراوان!
او در يك ايراد ديگر مي‌گويد:
بيشتر آيات قرآن نيازي به تفسير ندارد و با خواندن مي‌توان فهميد اما در قرآن ابهام نيز فراوان است اين ابهامات دلائل مختلفي دارد از جمله بي‌نظمي در بيان مطالب... (سپس ضمن هتاكي‌هاي فراوان) مي‌گويد: تخصيص و نسخ هم بر ابهام قرآن افزوده، همچنين عده‌اي از آيات را با مراجعه به سنت نيز نمي‌توان فهميد...
رفع اشتباه:
او در آغاز اعتراف مي‌كند كه بيشتر آيات قرآن نياز به تفسير ندارد و همگان آن را به خوبي مي‌فهمند، سپس چند
موضوع را پيش مي‌كشد از جمله موضوع «نسخ» و «تخصيص» است.
معلوم نيست نسخ يا تخصيص چه ابهامي بر قرآن مي‌افزايد مثلا هرگاه قرآن بفرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) (بقره/183) يعني به طور عام دستور روزه را صادر كند و بعداً به آن تخصيص بزند و بگويد (فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ)(بقره/185) كسي كه بيمار يا مسافر باشد روزه خود را افطار مي‌كند و بعداً قضا مي‌كند، راستي چه مشكلي پيش مي‌آيد.
همچنين ساير تخصيص‌هاي قرآن كه همگي روشن و آفتابي است.
يا در مورد نسخ، در يك آيه مي‌فرمايد: (إِنْ يَكُنْ مِّنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ) در صورتي كه حتي عدد نفرات شما يك دهم دشمن باشد به پيكار با آنها برخيزيد. (انفال/65)
و در آيه ديگر اين حكم را منسوخ كند و مي‌فرمايد: (الاْنَ خَفَّفَ اللهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يَكُنْ مِّنْكُمْ مِّائَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ ...) (انفال/66) يعني معيار را دو برابر بودن دشمن مي‌گيرد.
كجاي اين «نسخ» ابهام دارد، نخست مسأله ناهماهنگي دو لشكر در حد ده برابر بود، بعد تعديل شده است به دو برابر.
اما اين‌كه آياتي در قرآن باشد كه بايد به كمك سنت فهميده شود اين نه تنها مشكلي ايجاد نمي‌كند بلكه سبب مي‌شود كه مسلمانان (كفانا كتاب الله) نگويند و خود را بي نياز از پيغمبر اكرم و امامان معصوم: ندانند.
و اما اين‌كه آياتي وجود دارد كه حتي با مراجعه به سنت فهميده نمي‌شود اين سخن گزافي است مطلقا چنين آيه‌اي در قرآن نيست، خوب بود لااقل يك نمونه را ذكر مي‌كرد تا مايه رسوايي نشود.
10. مني يك آب پست است و از بين ستون فقرات و دنده‌ها خارج مي‌شود
اين بحث را با اولين نمونه از شاهكارهاي علمي اين مفسر عالي‌مقام كه حتي قرآن را ظاهراً روخواني هم نكرده درباره آنچه او خطاهاي علمي قرآن ناميده ادامه دهيم.
ايراد ديگر او كه آن را ايراد علمي بر قرآن ناميده اين است كه مي‌گويد:
اولا قرآن در آيه 8 سوره سجده مني را آب پستي معرفي كرده (ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلاَلَةٍ مِّنْ مَّاءٍ مَّهِينٍ) : «سپس نسل او (انسان) را از چكيده آبي پست مقرر كرد» ولي امروز مشخص شده كه مني يكي از برترين پديده‌هاي حياتي است، در هر قطره‌اي از آن ميليون‌ها اسپرم زنده در حال فعاليت همراه با همه مواد لازم مثل غذا و آب و مواد حفاظتي وجود دارد اما در
گذشته گمان مي‌شد كه مني آب پست و بي‌ارزش و نفرت‌انگيز است.
سپس بعد از توهين‌هاي زشتي به سراغ آيه 7 سوره طارق مي‌رود: (فَلْيَنظُرْ الاِْنسَانُ مِمَّ خُلِقَ خُلِقَ مِنْ مَّاءٍ دَافِقٍ يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ): «انسان بايد بنگرد كه از چه آفريده شده از آب جهنده‌اي خلق شده كه از بين ستون فقرات و استخوان‌هاي سينه بيرون مي‌آيد»...
امروزه مشخص است مني در بيضه‌ها ساخته مي‌شود و در كيسه مني ذخيره مي‌شود و از مجراي ادرار خارج مي‌شود و محل ساخت و مسير خروج آن ربطي به ستون فقرات و سينه ندارد.
(باز در اينجا با اهانت‌هاي مشمئز كننده سخن خود را پايان مي‌دهد).
رفع اشتباه:
اوّلا: واژه «مهين» هميشه به معني پست نيست، به كتاب لسان العرب و قاموس فيروزآبادي كه دو كتاب معتبر و
معروف در لغت عربي است مراجعه كنيد. «مهين» چند معنا دارد، ضعيف، كوچك (قليل) و كم‌ارزش و پست.
شك نيست كه از نظر عرف عام در گذشته و امروز مني يك چيز كم ارزش و كم‌قدر است و اگر روي لباس همين ايرادكننده بريزد فوراً آن را مي‌شويد و از خود دور مي‌كند .
حال از نظر علمي ساختمان عجيبي دارد ربطي به مكالمات عرفي ندارد كه آن را يك چيز كثيف مي‌دانند، آيا اين ايرادكننده هرگز حاضر است مني را بر دارد و در شيشه‌اي كند و در اتاق پذيرايي خود به عنوان يك چيز پرارزش نگه دارد قطعاً چنين نيست همه مني را به عنوان يك شيء كثيف از خود دور مي‌كنند.
بحث از مسائل علمي مربوط به ساختمان مني ارتباطي به برداشت‌هاي عرفي درباره آن ندارد كه ديروز و امروز در آن يكسان است، مگر اين‌كه انسان بخواهد خواننده خود را فريب دهد.
آيا ساختمان يك تار مو كم اهميت دارد، پياز مخصوص مو كه موجب نمو تدريجي مرتب آن از آغاز طفوليت تا آخرين روزهاي عمر مي‌شود، غده چربي مخصوصي كه در كنار آن است و مو را چرب مي‌كند تا نشكند و ماده رنگيني كه در جواني آن را به رنگ مشكي در مي‌آورد و در پيري رها مي‌سازد، همه از مسائل شگفتي‌آفرين است.
ولي اينها مانع از آن نمي‌شود كه هر هفته سروصورت را اصلاح كنيد و موهاي اضافي را دور بريزيد.
اما در مورد شاهكار ديگر او يعني خارج شدن مني از ميان ستون فقرات و سينه اشتباه روشن ديگري است، اشتباه در اينجاست كه ضمير يخرج (خارج مي‌شود) به مني بر نمي‌گردد بلكه به جنين بر مي‌گردد، جنين در شكم مادر در واقع در ميان پشت و سينه است و سپس خارج مي‌شود و يا اين‌كه از پهلو به طور سزارين آن را خارج مي‌كنند، شاهد اين سخن آن‌كه در آيه بعد ضميري است كه آن هم به جنين بر مي‌گردد، مي‌فرمايد: (إِنَّهُ عَلَي رَجْعِهِ لَقَادِرٌ): «خداوند تواناست كه اين انسان را در قيامت باز گرداند» ضمير (رجعه) به مني بر نمي‌گردد.
نتيجه آن‌كه قرآن مي‌فرمايد: انسان از ميان سينه و پشت خارج مي‌شود در قيامت نيز او را بر مي‌گرداند يعني قيامت شبيه يك تولد ثانوي است. اشتباه در مرجع ضمير سبب اين اشتباه بزرگ شده است.
خطاهاي پنداري
نامبرده فصلي را در كتاب خود به عنوان «خطاهاي نوشتاري» در قرآن مجيد آورده كه مملو از اشتباهات ادبي است و نشان مي‌دهد كه او از علم صرف و نحو كاملا بيگانه است. به علاوه هر چه توانسته توهين و بي‌ادبي نسبت به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) و قرآن كرده كه نشانه عقده‌اي بودن يا مأموريت خاص او است.
او ادعا مي‌كند كه مدتي درس حوزوي خوانده و در علوم حوزوي صاحب نظر شده! حال آنكه از ابتدايي‌ترين دروس حوزوي يعني ادبيات عربي بي‌اطلاع است، به عنوان نمونه 10 مورد از آنچه او به عنوان خطاهاي نوشتاري در قرآن مجيد ذكر كرده به ترتيب از ابتدا تا 10 مورد را در اينجا مي‌آوريم و بقيه را بر آن قياس كنيد. (بدون گزينش)
1. در آيه 162 سوره نساء (لَّكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ ...) مي‌گويد: چرا اسم «لكن» مرفوع است بايد منصوب باشد، به صورت «لكن الراسخين في العلم» باشد.
ولي او از اين قاعده نحوي بي‌خبر بوده كه «لكنَّ» هنگامي كه تشديد خود را از دست مي‌دهد ديگر خبر خود را منصوب نمي‌كند و در آيه شريفه «لكن» بدون تشديد نون است. (دقت كنيد)
آيات ديگري در قرآن مجيد نيز به همين صورت آمده يعني «لكن» با نون مخفف است و اسم آن مرفوع مي‌باشد مانند آيه 166 سوره نساء (لَكِنِ اللهُ يَشْهَدُ ...) و آيه 88 سوره توبه (لَكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ...).
2. او مي‌گويد: (إِنَّ رَحْمَتَ اللهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ) در آيه 59 سوره اعراف صحيح نيست بايد «قريبة من المحسنين» به صورت مؤنث باشد زيرا «رحمت» مؤنث است.
اما او نمي‌داند كه «رحمت» مؤنث مجازي است و عرب در مورد مؤنث مجازي گاه ضمير مذكر و گاه ضمير مؤنث
مي‌آورد. ولي ناآگاهي از قواعد علم نحو كار دست او داده است.
3. او مي‌گويد: چرا در آيه 62 سوره بقره قرآن مجيد آمده است: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَي وَالصَّابِِينَ ...) در اينجا اسم إنَّ و آنچه بر آن عطف شده به صورت منصوب است ولي در آيه 69 مائده مي‌گويد: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَي ...) يعني «صابئون» به صورت مرفوع آمده با اينكه عطف بر اسم إنَّ مي‌باشد.
محققين اين سؤال را پاسخ روشني داده‌اند و گفته‌اند كه صابئون در آيه دوم عطف نيست بلكه مبتدا براي خبر مقدّري است، يعني در واقع چنين است: «والصابئون والنصاري كذلك» بنابراين جمله معترضه‌اي بين اسم إنَّ و خبر آن واقع شده و از اين قبيل جمله‌هاي معترضه در كلام فصحا و بلغا فراوان ديده مي‌شود.
بنابراين معني آيه چنين مي‌شود: «كساني كه ايمان آورده‌اند و يهوديان همچنين ستاره‌پرستان و نصاري اگر ايمان به خدا و روز قيامت بياورند و عمل صالح انجام دهند
نه ترسي دارند و نه غمي».
4. او مي‌گويد: در آيه 65 توبه (وَخُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُوا) بايد «خضتم كالذين خاضوا» باشد.
ولي او نمي‌داند كه «كالذي» در اينجا به جاي مفعول است نه اينكه موصول باشد و «خاضوا» صله او. و در واقع معني آيه اين است «وخضتم مثل ما خاضوا» و در اين صورت «الذي» بايد به صورت مفرد باشد.
5. او مي‌گويد: در آيه 27 سوره حديد (وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا) چرا «رهبانية» منصوب شده در حالي كه مبتداست بايد مرفوع باشد.
ولي گويا اين قاعده ادبي را كه در علم نحو به نام «قاعده اشتغال» است اصلا نشنيده است كه بر طبق اين قاعده، گاه مفعول مقدم مي‌شود و فعل بعد از آن با ضمير آن مفعول «اشتغال» پيدا مي‌كند و از تأثيرگذاري بر مفعول مقدم باز مي‌ماند، بزرگان علم نحو گفته‌اند در اينجا مي‌توان آن مفعول مقدم را كه نمي‌تواند با فعلي كه بعد از آن است منصوب شود با فعل مقدّر مشابهي منصوب كرد. بنابراين تقدير آيه چنين
مي‌شود: «ابتدعوا رهبانية ابتدعوها ما كتبنا عليهم» در واقع آيه به صورت اجمال و تفصيل است، نخست مي‌گويد: اينها رهبانيتي را بدعت گذارده‌اند بعد توضيح مي‌دهد رهبانيتي كه آنها بدعت گذارده‌اند، ما هرگز بر آنها ننوشته بوديم (دقت كنيد).
6. او مي‌گويد: در آيه 22 سوره اعراف چرا (عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ) آمده بايد «عن تلك الشجرة» به صورت مفرد بيايد. زيرا شجره مفرد است.
ولي از اين نكته مسلم غافل شده كه در اسماء اشاره بخشي از آن ناظر به مشاراليه است و بخشي از آن ناظر به تعداد مخاطبين. «تلك» اشاره به شجره است و «كما» اشاره به آدم و حواست كه مخاطب اين جمله هستند.
7. شبيه همين اشتباه را در آيه 43 سوره اعراف كرده كه چرا خداوند مي‌فرمايد: (وَنُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ) مي‌گويد بايد «تلك الجنة» باشد.
در حالي كه از اين مسأله به كلي بيگانه است كه «تلك» اشاره به «جنة» است و «كم» اشاره به مخاطبين است كه اهل
بهشتند و جمع مي‌باشند اگر مخاطب مفرد بود «تلك الجنة» گفته مي‌شود.
8. او مي‌گويد در آيه شريفه 26 سوره احزاب قرآن گفته است: (فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقاً). اين دو جمله با فعل مضارع است با اينكه افعال قبل از آن ماضي است و هماهنگ نيستند.
ولي او بر اثر بي‌اطلاعي از قواعد عربي نمي‌دانسته كه اين‌گونه جمله‌ها بيان حال است و به اصطلاح حكم «ماضي نقلي» در فارسي را دارد و معنايش اين است كه «مي‌كشتيد» و «اسير مي‌كرديد»، درست مثل آيات ديگر قرآن كه مي‌گويد (كُنْتُمْ تَتَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ) با اينكه «كنتم» فعل ماضي است «تمنون» فعل مضارع است و نتيجه‌اش همان ماضي نقلي در زبان فارسي ماست يعني شما چنين بوديد كه تمنا مي‌كرديد مرگ را.
9. در آيه 19 حج (هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا) را ايراد كرده كه چرا «خصمان» تثنيه است و «اختصموا» به صيغه جمع.
ولي مانند هميشه غافل و بي‌خبر بوده كه خصمان اشاره به دو گروه است از مخالفان و دو گروه را هنگامي كه به هم ضميمه كنيم جمع مي‌شود و لذا صيغه جمع به كار برده شده است.
10. همين اشتباه بزرگ در آيه (صلي الله عليه و آله) سوره حجرات تكرار شده (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا) و چنين پنداشته «طائفتان» تثنيه است چرا «اقتتلوا» ضمير جمع دارد.
ولي روشن است كه كلمه «طائفه» اشاره به يك مجموعه است و دو مجموعه به اضافه يكديگر، يك جماعت بزرگ را تشكيل مي‌دهد و ضمير جمع را مي‌توان در مورد آنها به كار برد.
بزرگان ادبيات عرب تصريح كرده‌اند در اين‌گونه موارد هم مي‌توان لفظ را در نظر گرفت كه تثنيه است و هم معنا را در نظر گرفت كه جمع است و ضمير جمع آورد.
اين بود 10 نمونه (از اول تا شماره دهم) كه مورد ايراد او واقع شده ولي بي‌اطلاعي و بي‌خبري كار دست انسان مي‌دهد و در مقوله‌هايي وارد مي‌شود كه جز شرمندگي نتيجه‌اي ندارد.
بقيه مواردي كه ذكر كرده است همه از اين‌گونه است و به نظر مي‌رسد پرداختن به همه آنها اتلاف وقت است.
ذكر اين نكته نيز لازم است كه بعيد است همين مقدار هم از خود او باشد ممكن است از هاشم العربي و غير او باشد.
در اينجا نكته مهم ديگري وجود دارد و آن اين‌كه فرض مي‌كنيم اينها برخلاف قواعد عربيت موجود است، آيا اين قواعد و علم نحو از زمان حضرت آدم (عليه السلام) تدوين شده يا بعد از نزول قرآن و در زمان اميرمؤمنان علي (عليه السلام) .
به عبارت روشن‌تر اين علم برگرفته از قرآن و اشعار معروف عرب و امثال آن است، آيا قواعد را بايد با قرآن تطبيق داد، قرآني كه هم معتقدان و هم منكران آن را يك متن فوق‌العاده فصيح مي‌دانند، يا قرآن را تابع قواعد و پيرو ابوالاسود دوئلي و سيبويه دانست.
به يقين بايد قواعد را از اين متون عربي خالص فصيح برگرفت، حتّي اگر استثنائاتي در متون باشد بايد قواعد را اصلاح كرد نه متون را، اما همان‌گونه كه ديديم هماهنگي حاصل است.
آنها كه قدر قرآن را مي‌دانند
در برابر اين حق نشناسان ناآگاه افرادي آگاه حتي از غير مسلمانان هستند كه درباره عظمت قرآن داد سخن داده‌اند و مرحومنام دو هزار نفر آنها را در كتاب خود جمع‌آوري كرده است.
در دنياي عرب نيز اين قبيل افراد فراوانند در ذيل نمونه آن را براي حُسن ختام مي‌آوريم.
«شبلي شميل» دانشمند و فيلسوف معروف مسيحي لبناني كه از طرفداران نهضت عربي بود نخست در بيروت از دانشگاه آمريكايي فارغ التحصيل شد، سپس براي فراگرفتن طب به پاريس رفت و بعد از پايان تحصيلات خود به مصر آمد و در قاهره ساكن شد و مجله المستقبل را منتشر ساخت و از طرفداران جدايي دين از سياست بود و بعضي او را «مادي مسلك» مي‌دانند و مي‌گويند به عقائد مسيحيت هم پشت كرده و در مجله «الحيات» شرح مبسوطي از فعاليت‌هاي فرهنگي او آمده است.
به هر حال او نامه مهم تاريخي به «محمد رشيد رضا» دانشمند معروف مصري صاحب «المنار» نوشته كه ترجمه‌اش چنين است.
تو به محمد به عنوان يك پيامبر نگاه مي‌كني و بزرگش مي‌داني و من به او به عنوان يك انسان نگاه مي‌كنم و بزرگترش مي‌دانم! و ما و شما هر چند از نظر اعتقادات ديني اختلاف آشكار داريم ولي عقل و عقلانيت و اخلاص در گفتار جامع ما و شماست و اين بهترين وسيله دوستي ما و شماست.
و بهتر است حق را بگويم (آنگاه اشعار مشهور زيرا را براي او مي‌نويسد:)
دع من محمد في سدي قرآنه ما قد نحاه للحمة الغايات
اني وان اك قد كفرت بدينه هل اكفرن بمحكم الايات؟
او ما حوت في ناصع الالفاظ من حكم روداع للهوي وعظات
وشرايع لو انهم عقلوا بها ما قيدوا العمران بالعادات
نعم المدبر والحكيم وانه رب الفصاحة مصطفي الكلمات
رجل الحجا رجل السياسة والدهاء بطل حليف النصر في الغارات
ببلاغة القرآن قد غلب النهي وبسيفه انهي علي الهامات
من دونه الابطال في كل الوري من سابق او حاضر او آت
بگذر از اين‌كه محمد تار و پود قرآن خود را با اهداف مهمي گره زده است
من هر چند به دين او ايمان نياورده‌ام، ولي مي‌توانم به آيات محكم قرآن او كافر شوم؟
يا نسبت به آنچه الفاظ زيباي آن مواعظ و حكمت‌هايي در بر دارد كه انسان را از هواپرستي باز مي‌دارد
و احكامي كه اگر آن را به خوبي دريابند در عمران كشورهاي خود گرفتار عادتها نشده (به پيش مي‌تازند)
او بهترين مدبّر و حكيم بود و خداوند فصاحت و برگزيننده كلمات زيبا و پرمحتوا بود
او مرد عقل، مرد سياست و زيركي بود قهرماني كه در تمام ميدان‌هاي نبرد بر دشمن پيروز شد
با بلاغت قرآن عقل‌ها را تسخير كرد و با شمشيرش بر مغز دشمنان كوبيد
تمام قهرمانان جهان در زير دست او هستند نه تنها گذشتگان بل حاضران و آيندگان!
اين است طرز فكر كسي كه با قرآن مجيد آشناست و آن بود طرز فكر بي‌خبران هتاك و زشت‌گو.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
آخر رمضان المبارك 1436
26 /4/ 1394
پي نوشت:
1 منابع خارجي اين بحث را مي‌توانيد در مجله قرآن شناخت، سال 5، شماره اول مطالعه كنيد.
2 ما سعي كرديم پاسخ‌ها به زبان روز و مفهوم‌تر براي عموم باشد.
3 براي توضيح بيشتر در زمينه دلائل خداشناسي و معاد در قرآن به كتاب ما «پيام قرآن»مراجعه فرماييد.




نظرات کاربران