شاعرانهای برای پدران قرآنی
در آستانه روز پدر، دخترهای «حسن دانش» و دیگر شهدای قرآنی فاجعه منا دلتنگی خود را با کِز کردن در گوشهای و ساعتها خیره شدن به قاب عکس پدر برطرف میکنند.
دلتنگي از آن دست چيزهايي است كه وقتي بيايد براي يك هميشه هر چند كوتاه با آدم ميماند، آمدنهايش هم متفاوت است، مثلاً اينطور نيست كه اگر بيايد هميشه به يك شكل سراغت را بگيرد.
[factimage()] http://iqna.ir/files/fa/news/1395/2/1/113814_629.jpg [imagetitle()] [factimageend()]
گاهي تمام حجم دلتنگيات ميشود يك كز كردن گوشه اتاق و خيره شدن به گوشهاي تا ساعتها، گاهي اين دلتنگي لابهلاي قطرات اشكي بيصدا و ناخودآگاه ميآيد و تو ناگزيري از آمدنش، گاهي هم در يك نگاه خلاصه ميشود كه هنوز هم ردش را و سنگينياش را حس ميكني، نگاهي كه ديگر ندارياش.
گاهي هم اين دلتنگي خودش را لابهلاي طنين صدايي مخفي ميكند، صدايي كه ديگر عادت كردهاي به اينكه غيرمستقيم بشنوياش اما با تمام وجود، از راديو مثلاً يا از ....
گاهي هم خودش را لابهلاي چند عكس پنهان ميكند، عكسهايي كه با تمام پيكسلهايشان خاطره داري و انگار كه نشسته باشند و با تو حرف بزند.
رنگ اين دلتنگي اگر براي پدر باشد، فرق ميكند، پدر، بودنش اميد است و قوت دل كه اگر نباشد سردِ سرد است دنيا براي فرزند. اين روزها و در آستانه روز پدر بسياري تلاش دارند تا با خريد هديهاي زحمات اسطورههاي زندگي خود را پاس بدارند، اما دخترهاي «حسن دانش» وسط يك برزخ ماندهاند، ماندهاند كه از آمدن روز پدر خوشحال باشند يا ناراحت.
دو دختر «محمدسعيد سعيديزاده» و «عمار» و «حيدر» دو فرزند خردسال «امين باوي» كه اين حجم از غمگين بودن به خاطر نبود پدر برايشان بيرحمانه است و هنوز قدرت درك اين حجم از دلتنگي را ندارند، هم ماندهاند كه روز پدر را خوشحال باشند يا ناراحت،
سال قبل شايد فرزندان، محمدرضا جلالي، امين باوي، حسن دانش، محمدسعيد سعيديزاده، حميدرضا عباسي، ابوالفضل علامي و ديگر درگذشتگان قرآني بيصبرانه منتظر آمدن روز پدر بودند، امسال با اينكه تمام حواسشان به روز پدر هست، اما شايد تنها سالي باشد كه انتظار آمدن اين روز سخت آزارشان ميدهد.
«پدر،
به خانه بيا،
با ملال خويش بساز
اگر كه چشم تو به زندگي بسته ست
چه غم؟
كه گوش تو و پيچ راديو باز است».
براي مشاهده وبگاه يادنامه اختصاصي شهيدان فاجعه منا اينجا كليك كنيد.