حجت الاسلام نجفی روحانی:

پیامبر تجلی اعظم اسما حسنای الهی  است حجت الاسلام نجفی روحانی:

پیامبر تجلی اعظم اسما حسنای الهی  است حجت الاسلام نجفی روحانی:

پیامبر تجلی اعظم اسما حسنای الهی  است بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
حجت الاسلام نجفی روحانی:

پیامبر تجلی اعظم اسما حسنای الهی  است حجت الاسلام نجفی روحانی:

پیامبر تجلی اعظم اسما حسنای الهی  است حجت الاسلام نجفی روحانی:

پیامبر تجلی اعظم اسما حسنای الهی  است حجت الاسلام نجفی روحانی:

پیامبر تجلی اعظم اسما حسنای الهی  است حجت الاسلام نجفی روحانی:

پیامبر تجلی اعظم اسما حسنای الهی  است
حجت الاسلام نجفی روحانی:

پیامبر تجلی اعظم اسما حسنای الهی است

هیچ اسمی از اسماء الهی بدون مظهر نیست و اسماء مستاثره هم دارای مظهر هستند مستاثر بودن این اسماء این نیست که در عالم مظهر نداشته باشند، بلکه به این معناست که مظهر این اسماء مثل خود این اسماء مستاثره و برگزیده بوده و کسی از آن آگاه نیست.

حجت‌الاسلام والمسلمين نجف نجفي روحاني، نماينده بعثه مقام معظم رهبري در عراق به مناسبت رحلت جانگداز آخرين فرستاده خدا حضرت رسول اكرم(ص) برخي مقامات عرفاني و برتري حضرت محمد نسبت به ديگر پيامبران الهي را در گفت‌وگو با خبرنگار اعزامي پايگاه‌ اطلاع رساني حج در كربلاي معلي تشريح كرد.
ضمن عرض تسليت به مناسبت شهادت رسول اعظم حضرت خاتم الانبياء اگر مقدمه و ورودي بحث در اين موضوع داريد بفرماييد ؟ از منظر اهل معرفت عالم هستي مظهر و جلوه خداوند است و هرموجودي مظهر يكي از اسماء و صفات الهي است يكي مظهر اسم «عليم» ديگري مظهر اسم «قدير» ويكي ديگر مظهر اسم«هادي» و انسان كامل مظهر همه اسماء وصفات الهي است.
پيامبر اكرم (ص) انسان كامل وخليفه حق تعالي،مظهر اسم اعظم خداوندي است، همان گونه كه اين اسم شريف جامع بر همه اسما مقدّم و محيط است، مظهر آن نيز بر مظاهر ديگر مقدم و محيط است و واسطه ظهور همه خيرات وبركات و مخلوقات است و از كل موجودات برتر و جامع تمام مراتب كمال پيامبران بوده و خاتم انبياء است،شريعت او خاتم همه شرايع وكتابش كامل تر و جامعتر از همه كتب آسماني است كه هم فرقان وهم قرآن و هماهنگ با برهان است .
*اوّلين پرسشى كه درمورد ختم نبوّت وجود دارد اين است، چرا انسان اوّليّه با همه بدويّت و بساطت، از طريق وحى و الهام دروازه‏هاى آسمان به روى او باز بوده است، امّا بشر پيشرفته كمال يافته بعدى از اين موهبت محروم شده است؟ آيا واقعاً استعدادهاى معنوى و روحى بشر كاهش يافته و بشريّت از اين نظر تنزّل كرده است؟ بدون شك زمينه و استعدادهاي فكري و علمي بشر امروز، ازگذشته نه اينكه تنزل نيافته بلكه به تدريج ارتقاءهم يافته است ولي سخن اين است كه ختم نبوت و قطع وحي به ‏معني بسته شدن راه فيض نيست و ملازمه‏اي ‏بين اين دو وجود ندارد و درنگاه قرآن كريم هم باب الهام بر روي پاكان بسته نيست و همان گونه كه انسان‌هاي زمان پيامبر(ص) از معنويات عالم بالا بهره مي‌بردند، هم اكنون نيز به گونه اي ديگر استفاده مي‌كنند زيرا خاتميت پيامبر اسلام‌(ص) پايان نبوت وشريعت جديد بود و بعد ازنبي مكرّم اسلام آنچه پايان يافت، نزول وحى براى شريعت تازه يا تكميل دين بود، نه اينكه هرگونه ارتباطي با عالم غيب قطع شده باشد، زيرا وجود مقدس ائمه معصومين (ع) و هم اكنون نيز امام عصر(عج ) به عنوان وصي، ولي، خليفه و انسان كامل و مظهر اسماء و صفات الهي از خزائن غيب الهى برخوردار و احاطة كامل بر جميع همه امور مُلكيه وملكوتيه دارند و بشر از دريافت فيض الهي محروم نيست البته منشاء اين گونه شبهات نوعاً از عدم وقوف و شناخت كافي ازمقامات معنوي و ولايت تشريعي و تكويني و علم امام معصوم (ع) است.
*اسلام به واسطه كمال وكلّيّت و تماميّت و جامعيّت اسلام به نبوّت تشريعى پايان داده است، چرا به نبوّت تبليغى نيز پايان داد اين امر را مى‏توان توجيه كرد؟ بشر پيش از پيامبر اسلام از نظر سطح فكري، علمي آنچنان توان و قدرتي براي دريافت يك نقشه كلى براى مسيرزندگي خود را نداشت، به همين جهت لازم بود پيامبران منزل به منزل او را راهنمايى كنند، با ظهور اسلام و پيامبر(ص) بشر به تدريج رشد فكري علمي پيدا كرد و با وجود قرآن كريم معجزه خالده پيامبر(ص) طرح و نقشه كلي، جامع،كامل وهمه جانبه و با تعيين اوصياي راه شناس و معصوم كه در حديث متواتر ثقلين بدان تصريح شده است و نبي مكرم اسلام بر لزوم تمسك به آن دو سفارش اكيد فرموده‌اند، اهداف نبوت تشريعي محقق گشت.
با وجود جريان امامت، هدف نبوت تبليغي به مراتب دقيق تر و كامل تر صورت گرفت، زيرا علاوه بر «ارائه طريق» «ايصال الي المطلوب» هم لحاظ شددر حقيقت محتواي نبوت تبليغي درقالب امامت و وصايت تجلي يافت وائمه اطهار (ع) اين رسالت را بر دوش داشتند، در زمان غيبت نيز علماي اسلام با استفاده از قرآن،سنت،روايات، اصول كلى و اجتهاد راه آنان را ادامه دادند.
*اسلام ضمن اعلام ختم نبوّت،جاويدان ماندن خويش رااعلام كرد:حلال محمّدحلال الى يوم القيامةوحرام محمّدحرام الى يوم القيامة، مگرممكن است چيزى جاويدبماند؟ اگرچه در طول تاريخ اسلام كساني در صدد ايجاد شبهه بر آمده و گاهي هم برخي به آن شكل فلسفي داده و پنداشته اند، كه ممكن نيست چيزى جاويد بماند، زيرا بر اين جهان اصل تغيير و تحول حاكم است، تنها اصل« هيچ چيز جاودانى نيست» جاويد است و لذا نتيجه گيري نموده كه احكام اسلام هم جاويد نيست غافل ازاينكه آن چه همواره در مسير تغيير و تحول قرارمي گيرد، ماده و ماديات است،اما قوانين الهي كه پديده مادي نمي باشند تا دست خوش اين امور قرار گيرند، بي شك اسلام،دين جاويد و براي همه اعصار و ازمان و تغيير ناپذير است، زيرا بين سه كتاب قرآن و انفس و آفاق هماهنگي و موازنه است و اسلام با فطرت وحقيقت انسان هماهنگ است و تا «انسان» «انسان» است اسلام هم باقي و برايش كافي است و تغيير پذير وكهنه شدني نيست.
خداوند انسان آفرين، براي انسان دين كامل و جامع و جاويد قرارداد كه در آن بين دنيا،آخرت،ظاهر و باطن،روح و جسم جمع شده و جامعيت بي نظيري دارد و با وضع قوانين ثابت و متغير، قواعد حاكمه‏ مانند قاعده لاحرج و لاضرر، و دادن نقش به عقل و اجتهاد،اختيارات حاكم اسلامي، تمام نيازهاي هدايتي و فكري بشر را در همه عرصه‌ها براي هميشه برآورده مي‌سازد.
*در لسان اهل معرفت مقام ختميّت از اسماى مستأثره آنجناب است‏ توضيحي بر اين مطلب بدهيد ؟ بحث از اسماء مستاثره يكي از مباحث لطيف عرفاني است، مشهورعرفا اسماء ذاتي حق را دو قسم كرده اند يك قسم از اين اسماء، حكم و اثرشان در عالم ظاهر مي‌شود و در عالم، مظهر دارند كه از طريق همين مظاهر و آثارشناخته مي‌شوند و يا از طريق كشف و شهود براي كمل از عرفا و اولياء معلوم مي‌گردند.
قسم ديگر از اسماء ذاتي، اسمائي هستند كه اثري از آنها در عالم ظاهر نمي شود و به همين جهت براي احدي معلوم نمي گردند. اين قسم دوم همان اسماء مستاثره الهي هستند طبق اين نظر چون اين اسماء طالب غيب و بطون هستند در خارج ظاهر نمي شوند و به همين لحاظ كه در خارج موجود نيستند و مظهري ندارند، برگزيده حقنّد و براي احدي معلوم نمي گردند.
برخي هم بر اين باورند كه هيچ اسمي از اسماء الهي بدون مظهر نيست و اسماء مستاثره هم داراي مظهر هستند مستاثر بودن اين اسماء اين نيست كه در عالم مظهر نداشته باشند، بلكه به اين معناست كه مظهر اين اسماء مثل خود اين اسماء مستاثره و برگزيده بوده و كسي از آن آگاه نيست.
خاتميت پيامبر اكرم‌(ص) هم يك مقام استحصاري است كه در اين رتبه هيچ شريكي ندارد وتنها او خاتم النبيين است، هم چنان كه در مقام عبوديت نظيرندارد وشايد كلمه «العصر» در قرآن به «عصّاري» خداوند اشاره دارد كه مقام جمعي همه مقامات و عصاره تمام حقايق نظام هستي را به پيامبر اسلام‌(ص) عطا كرده و مقام ختميت پيامبر اسلام‌(ص) تحقق يافته است.
*در روايات و كتب اهل معرفت آمده است، رسول الله نبى بود و در حالي كه آدم بين ماءوطين بود؛ « كنت نبيا و آدم بين الماء و الطين؛ عوالي‏اللآلي ج : 4 ص : 120 »،سپس در نشئه عنصرى‏اش خاتم نبيين است.! در اين خصوص توضيح دهيد ؟ اين موضوع از جمله معارف بلند و سنگيني است كه ازمنظرمعرفتي تامل و تعمق خاصي را مي‌طلبد زيرا اهل معني بر اين باورند كه موجودات اين عالم داراي دو وجودند، يكي وجود علمي در نزد خداوند كه از آن به وجود نوري تعبير مي‌شود، دوم وجود عيني است.
پيامبراكرم(ص) نيز پيش از آن كه در هيئت و كالبد بشر درآيد درازل، نوري بوده به دليل جامعيت و برتري او، قبل از همۀ موجودات و واسطه براي تحقق وجود نوري و به تبع آن واسطۀ در وجود عيني بقيۀ موجودات است. نور او قبل از خلقت عالم وآدم موجود شده و اشتغال به تسبيح و تحميد ذات مقدس الهي داشته است.
در روايات هم وارد شده است كه خود نبي مكرم اسلام فرمود:«اول ما خلق الله نوري؛ بحارالأنوار ج : 1 ص : 9» اول چيزي كه خداوند خلق كرد نور من بود يا «اول ما خلق الله روحي؛ بحارالأنوار ج : 54 ص : 30»اول مخلوق حق تعالي روح من بود.
درشب معراج فرمود: «اوتيت جوامع الكلم» رابطه كلام حضرت با مقام ختميت ايشان چيست ؟ توضيحي بر جوامع الكلم داشته باشيد ؟ برخي واژه «جوامِعُ الْكَلِم» در حديث نبوي«‌اُعطيتُ جوامع‌الكلم؛ عوالي‏اللآلي ج : 4 ص : 121‌» را ناظر به‌ سخنان‌ جامع‌، موجز و پرمعناي‌ پيامبر دانسته كه‌ آن حضرت كلام‌ خود را به طور موجز، پُرمعني‌ و در عين‌ حال‌ بي‌تعقيد بيان‌ مي‌كرد.
عده اي هم جوامع‌الكلم‌ را قرآن و يا جمع ميان‌ مقام «تنزيه‌« و «تشبيه‌« دانسته اند ويا گفته اند منظور پيامبر از اين‌ تعبير آن‌ است‌ كه‌ كمال‌ موسي(ع)‌ و امتش‌ در‌ آگاهي‌ از حقايق‌ عالم‌ اجسام‌ و صور و مراتب‌ آن‌ و كمال‌ عيسي‌ (ع)و امتش‌ در‌ آگاهي‌ از عالَم‌ ارواح‌ و صور و مراتب‌ آن‌، به‌ صورت‌ جمعي‌ به‌ حضرت رسول‌(ص)‌ داده‌ شده‌ است‌.
برخي ديگر هرموجودي را «كلمه» وموجودات عالم را «كلمات» الهي دانسته وگفته اند جوامع الكلم به پيامبر(ص) كمالات تمام موجودات ممكنه عطا شده است كه اگر نشر آن امكان داشت، همه حقايق كماليه‏اى كه در او به نحو اتصال و قرآنيت هست به طور انفصال و فرقانيت بود.
حقيقتا كسي مي‌تواند به مقام خاتميت نائل آيد كه كمالات همه موجودات را جامع و سرآمد همگان باشد.




نظرات کاربران