با رفتنت رشته نبوت و اخبار آسمانها قطع گردید
آخرین پیغمبر الهی، اشرف مخلوقات عالمین حضرت محمد بن عبدالله (ص) پس از بیست و سه سال دعوت و مجاهدت و ابلاغ پیام الهی و پس از فراز و نشیبهای فراوان در راه انجام رسالت بزرگ خویش، سرانجام در روز دوشنبه، بیست و هشتم ماه صفر یازدهم هجرت پس از چهارده روز بیماری و کسالت، رحلت فرمودند و در هجرۀ مسکونی خویش در جوار مسجدی که تأسیس کرده بودند، به خاک سپرده شدند.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، روزهاي پاياني ماه صفر در تقويم اسلامي روزهاي بسيار غمبار و يادآور رحلت و شهادت بهترين انسانها و مخلوقات الهي است. رحلت جانسوز رسول مكرم اسلام (ص) و شهادت جانگداز ميوه دل دختر بزگوارش امام حسن مجتبي (ع) و امام علي بن موسي الرضا (ع) است. در اين ايام تمام دنياي اسلام غرق در ماتم و عزاست و در سوگ رسول خدا (ص) و فرزندانش مجلس عزا به پا كرده اند.
نگاهي گذرا به ولادت، القاب و نسب پيامبر (ص)
نام؛ محمد بن عبد الله، كنيه ابوالقاسم و ابوابراهيم، القاب؛ رسول اللّه، نبى اللّه، مصطفى، محمود، امين، امّى، خاتم، مزّمل، مدّثر، نذير، بشير، مبين، كريم، نور، رحمت، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذكّر، يس، طه و… آنحضرت آخرين پيامبر الهى، بنيانگذار حكومت اسلامى و نخستين معصوم در دين مبين اسلام است. تاريخ ولادت رسول خدا (ص) روز جمعه، هفدهم ربيع الاول عام الفيل برابر با سال ۵۷۰ ميلادى (به روايت شيعه). بيشتر علماى اهل سنّت تولد آن حضرت را روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول آن سال دانستهاند. نسب پدري ايشان به عبدالله بن عبدالمطلب (شيبة الحمد) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصّى بن كلاب بن مرّة بن كعب بن لوىّ بن غالب بن فهر بن مالك بن نضر (قريش) بن كنانة بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان ميرسد و مادرشان آمنه، دختر وهب بن عبد مناف ميباشد.
حضرت محمد (ص) از ۲۷ رجب سال چهلم عام الفيل (۶۱۰ ميلادى)، كه در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شده بودند، تا ۲۸ صفر سال يازدهم هجرى، كه رحلت فرمودند، به مدت ۲۳ سال عهدهدار امر رسالت و نبوت بودند. آخرين نبي الهي در روي زمين علاوه بر رسالت، به مدت ده سال امر زعامت و زمامدارى مسلمانان را پس از مهاجرت به مدينه طيبه بر عهده داشت.
در آخرين روزهاي وفات پيامبر (ص) چه گذشت؟
در باره زندگاني، سيره زندگاني و اخلاقي و اتفاقاتي كه در زمان حيات آنحضرت اتفاق افتاد زياد سخن گفته شده است. اما يكي از مباحث و اتفاقاتي كه شايد كمتر به آن پرداخته ميشود اتفاقات روزهاي آخر عمر شريف و مبارك رسول مكرم اسلام (ص) است كه شايد بي توجهي به اين اتفاقات مسير تاريخ اسلام را عوض كرد و پس از آن شاهد رخدادهاي ناگوار در تاريخ اسلام بعد از رحلت آنحضرت هستيم. در اين فرصت بخشي از اين وقايع به ويژه وصيت ارزشمند و بسيار مهم ايشان را مرور ميكنيم.
پيامبر (ص) شب پيش از بيماري شديدش در حالي كه دست علي (ع) را گرفته بود، همراه جماعتي براي طلب آمرزش به قبرستان بقيع رفت و براي اهل قبور درود فرستاد و براي آنان طلب استغفار طولاني كرد. آنگاه به علي (ع) فرمود: «جبرئيل هر سال يك مرتبه قرآن را بر من عرضه ميكرد؛ ولي امسال دو مرتبه اين امر صورت گرفته است و اين دليلي ندارد مگر اينكه اجل من نزديك باشد.» پس به علي (ع) گفت: «اگر من از دنيا رفتم، تو مرا غسل بده.» در روايت ديگر آمده است كه «فرمودند: به هر كسي وعدهاي دادم، بايد آن را بگيرد و به هر كسي دِيني دارم، باخبرم سازد.
پيامبر (ص) كه گويا از حركات زنندۀ برخي از زوجات و صحابۀ خود و تخلف برخي از ياران ناراحت شده بود، براي پيشگيري از بدعت ها، فرمود: «اي مردم، آتش فتنه شعلهور شده و فتنهها مانند پارههاي شب تاريك، رو آورده و شما هيچ دستاويزي عليه من نداريد؛ زيرا من حلال نكردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نكردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.» پيامبر (ص) پس از اين هشدار به منزل «امسلمه» رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند خدايا تو شاهد باش كه من حقايق را ابلاغ كردم. سپس پيامبر (ص) به منزل رفت و جماعتي به حضور طلبيد و گفت: «مگر به شما امر نكردم كه با جيش «اسامه» برويد؟ چرا نرفتيد؟ » ابوبكر گفت: رفتم؛ ولي دوباره برگشتم تا تجديد عهد كنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نميتوانستم منتظر باشم تا حال شما را از كاروانيان بپرسم.
رسول خدا (ص) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال كسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراض كنندگان فرمود: اين چه سخني است كه دربارهي فرماندهي «اسامه» ميشنوم شما پيش از اين به فرماندهي پدرش هم طعن ميزديد به خدا سوگند او براي فرماندهي لشكر سزاوار بود و فرزندش اسامه نيز براي اين كار شايسته است. رسول خدا در بستر بيماري مرتبا به عيادت كنندگان خود به طور مرتب ميفرمود، سپاه اسامه را حركت دهيد.
سپس پيامبر (ص) بيهوش شد و تمام زنان و كودكان ميگريستند. لحظاتي بعد پيامبر (ص) به هوش آمد و دستور داد كه برايش قلم و دواتي بياورند تا بر ايشان چيزي بنويسند كه پس از آن هرگز گمراه نشويد در اين ميان برخي به دنبال آوردن صحيفه و دوات رفتند. كه عمر گفت: بيماري بر پيامبر (ص) چيره گشته است، «ارجع فانه يهجر» برگرد؛ زيرا او هذيان ميگويد. قرآن نزد شماست، كتاب خدا براي شما كافي است. حاضران بعضي با نظر عمر مخالفت كردند و بعضي ديگر جانب او را گرفتند رسول خدا (ص) از اختلاف و سخنان جسارتآميز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخيزيد و از من دور شويد».
وصيت مهم پيامبر (ص) در لحظات پاياني عمر شريف
پيامبر (ص) در حضور جمع، رو به حضرت علي (ع) كرد و به او وصيت كرد و به ايشان فرمود: نزديك بيا، سپس زره و شمشير و خاتم و مهرش را به علي (ع) داد و فرمود «برو منزل». پس از لحظاتي بيماري ايشان شديد شد و آنگاه كه حالش بهتر شد، علي (ع) را نديد. به زنان خود گفت: «برادرم و صاحبم بيايد» آنان به ابوبكر گفتند و آو آمد و باز پيامبر (ص) جمله را تكرار كرد و اين بار به سراغ عمر رفتند و عمر آمد؛ ولي پيامبر (ص) فرمود: «برادرم و صاحبم بيايد» «امسلمه» فرمود: «علي (ع) را ميطلبد، به او بگوئيد بيايد» علي (ع) آمد و مدتي با هم به طور خصوصي و در گوشي صحبت كردند. وقتي از علي (ع) پرسيدند، پيامبر (ص) چه گفت؟ در پاسخ فرمود: به من هزار باب علم كه از هر بابي هزار باب ديگر منشعب شده بود، آموخت و چيزهايي را به من سفارش كرد كه انجام خواهم داد. پيامبر (ص) در همان حال چند مرتبه فرمود: «ما ظن محمد بالله لو لقي الله و هذه عذره عنده».
در روزهاي آخر از «بلال» خواست تا مردم را در مسجد حاضر كند، خطبه يي خواند، بعد از مردم خواست اگر كسي حقي از او به گردن دارد، مطالبه كند. هيچ كس پاسخي نداد تا سه بار پيامبر (ص) تكرار كرد تا اينكه غلامي بنام «عكاشه» برخاست و حقي را از ايشان مطالبه كرد، به قصد انتقام از پيامبر (ص)، شلاقي آماده كردند؛ ولي همين كه خواست قصاص كند بر بدن حضرت افتاد و شروع به گريه كرد و ايشان را عفو نمود و پيامبر (ص) فرمود او رفيق من در بهشت خواهد بود. سپس به علي (ع) دستور داد، آن پولها را كه نزد يكي از زنان بود، بگيرد و ميان فقرا تقسيم كند.
لحظۀ وداع عزيز دل رسول خدا (ص) با پدر
در لحظات آخر عمر پيامبر (ص)، فاطمه (س) بسيار گريان بود. پيامبر (ص) او را به نزديك خود طلبيد و مطالبي را به او گفت: كه فاطمه (س) گريهاش شدت يافت. آنگاه مطلبي را به ايشان گفت: كه حضرت زهرا تبسم كرد. ايشان بر پاسخ سؤال ديگران فرمودند كه لحظۀ اول پيامبر (ص) فرمودند: «در همين درد ميميرم» و در باب شادي و تبسماش فرمودند: تو اولين كس از اهل بيت (ع) من هستي كه به من ملحق ميشود» و اين بود كه من تبسم كردم. در لحظات واپسين عمر پيامبر (ص) سرش در دامان اميرالمؤمنين (ع) قرار داشت.
كفن و دفن پيامبر (ص)
هنگامه فوت پيامبر (ص) خليفهي دوم، بنابر عللي در بيرون خانه فرياد ميزد كه پيامبر (ص) فوت نكرده و بسان حضرت عيسي (ع) پيش خداي خود رفته، در اين ميان يك نفر از اصحاب پيامبر (ص) اين آيه را خواند: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الارسل أفإن مات أو قتل…» علي (ع) جسد مطهر پيامبر (ص) را غسل داد و كفن كرد؛ چون پيامبر (ص) سفارش كرده بود كه نزديكترين كس مرا غسل خواهد داد و اين شخص جز علي كسي نيست. سپس چهره آن حضرت را گشود در حالي كه سيلاب اشك از ديدگانش جاري بود.
فرمود: «پدر و مادرم فدايت اي رسول خدا (ص) با رحلت تو رشته نبوت و وحي الهي و اخبار آسمانها قطع گرديد… اگر ما را به صبر و شكيبايي امر نميكرديد، آنقدر گريه ميكردم كه سرچشمه اشك را ميخشكانيد». سپس در قبري كه توسط «ابوعبيده جراح» و «زيد بن سهل» آماده شده بود و در همان حجرهاي كه وفات يافته بود، در خانهي خودش به خاك سپرده شد.
بشريت در فراق رحلت رسول اعظم و مكرم اسلام و بهترين موجود عالم امكان يتيم شد اما او از خود دين و مكتبي برجاي گذاشت كه بعد از گذشت ۱۴ قرن روز به روز شكوفا و پاينده و جاويدان است و هر روز برا خيل عاشقان و پيروانش در سراسر گيتي افزود ميشود زيرا مكتب او مكتب عقلانيت، وحي و براساس فطرت پاك انسان هاست و تا بشر هست و زندگي جريان دارد پابرجا خواهد بود.
منابع و پي نوشت ها:
۱- شيخ مفيد، الارشاد، بيروت، موسسه اعلمي، ۱۳۹۹ه. ق ص ۹۷. الطبقاتالكبري، محمد بن صامل السلمي، الطائف، مكتبةالصديق، ۱۴۱۴، الأولي، ج۲، ص ۵۲۱.
۲- ابن واضح، تاريخ يعقوبي، نجف، المكتبه الحدريته، ۱۳۸۴ ه. ق، ج ۲، ص ۱۷۸.
۳- ابن هشام، السيرة النبوية، ج ۲، ص ۶۵۴ و ابن سعد، الطبقات الكبري، پيشين، ج ۲، ص ۲۱۶.
۳- ابن سعد، الطبقات الكبري، ج ۲، ص ۳۳۴، صحيح مسلم، ج ۲، ص ۳۲۵.
۴- الشهرستاني، عبدالكريم؛ ملل و نحل، ترجمه و تصحيح سيد محمد رضا جلالي نائيني، چاپ سوم، ۱۳۶۰، ج ۱، ص ۲۳ و طبري، محمد بن جرير؛
۵-تاريخالأمم و الملوك، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، اساطير، چاپ اول، ۱۳۵۲، ج ۳، ص ۴۲۹.
۶- ابن حنبل، احمد؛ مسند احمد، دارصار، بيروت، ج۱، ص ۳۵۵.
۷- طبري، محمدبنجرير، پيشين، ج ۲، ص ۴۳۹.
۸-التذكرة الحمدونيه، تصحيح احسان عباس، ج ۹، صص ۱۵۳و ۱۵۴.
۹- نهج البلاغه صبحي صالح، خطبۀ ۲۳، ص ۳۵۵.