آیت‌الله جوادی آملی عنوان کرد:

جایگاه وحی الهی در تکمیل ساختار معرفتی انسان آیت‌الله جوادی آملی عنوان کرد:

جایگاه وحی الهی در تکمیل ساختار معرفتی انسان آیت‌الله جوادی آملی عنوان کرد:

جایگاه وحی الهی در تکمیل ساختار معرفتی انسان بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
آیت‌الله جوادی آملی عنوان کرد:

جایگاه وحی الهی در تکمیل ساختار معرفتی انسان آیت‌الله جوادی آملی عنوان کرد:

جایگاه وحی الهی در تکمیل ساختار معرفتی انسان آیت‌الله جوادی آملی عنوان کرد:

جایگاه وحی الهی در تکمیل ساختار معرفتی انسان آیت‌الله جوادی آملی عنوان کرد:

جایگاه وحی الهی در تکمیل ساختار معرفتی انسان آیت‌الله جوادی آملی عنوان کرد:

جایگاه وحی الهی در تکمیل ساختار معرفتی انسان
آیت‌الله جوادی آملی عنوان کرد:

جایگاه وحی الهی در تکمیل ساختار معرفتی انسان

آیت‌الله جوادی آملی در پیام تصویری خود به «کنگره بین‌المللی توسعه و تعالی علوم بر پایه عقلانیت وحیانی» منزلت وحی در نظام معرفتی انسان را از پنج منظر تببین کرد.

به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، مراسم افتتاحيه «كنگره بين‌المللي توسعه و تعالي علوم بر پايه عقلانيت وحياني با تكيه بر انديشه‌هاي علامه جوادي آملي» صبح امروز در كتابخانه مركزي دانشگاه تهران برگزار ‌شد. آيت‌الله جوادي آملي در پيام تصويري كه به اين كنگره ارسال كرده بود به بيان اهميت «عقلانيت وحياني» پرداخت و عنوان كرد: انسان همان طوري كه يك چشم و گوش دارد براي درك كردن و يك دست و پا دارد براي كار كردن، در قلمرو جان او هم دو دستگاه وجود دارد: يكي عقل نظري كه مسئول انديشه‌ورزي است، يكي عقل عملي كه مسئول انگيزه‌مداري است. انسان با چشم و گوش مي‌فهمد، با دست و پا كار مي‌كند. در قلمرو جان با عقل نظري مي‌فهمد، با عقل عملي اراده دارد. اراده، تصميم، نيت و مانند آن از شئون انگيزه است كه مسئول آن عقل عملي است. تصور، تصديق، قضيه، قياس، استدلال، برهان و مانند آن، امور نظري و علمي است كه مسئول آن عقل نظري است كه انديش‌ورز است.
وي ادامه داد: براي توسعه اينها از عقل حسي و تجربي كه در حقيقت خيال مجسم است شروع مي‌شود تا عقل نيمه تجربي كه در رياضيات مطرح است، عقل تجريدي كه در كلام مطرح است، بالاتر از آن عقل تجريدي كه در فلسفه مطرح است، بالاتر از آن عقل تجريدي محض كه در عرفان نظري مطرح است؛ همه اينها را عقل نظري انديش‌ورز به عهده دارد. اما جريان شهود به عهده عقل عملي است كه از آن به قلب و مانند آن تعبير مي‌شود.
آيت‌الله جوادي آملي در ادامه اظهار كرد: طليعه انديشه همان حس تجربي و تجربه حسي است كه بدون كمك عقل ممكن نيست؛ چون حس و تجربه حسي موجودات را مشاهده مي‌كند اما معدوم را درك نمي‌كند. عقل است كه مفهوم عدم را درك مي‌كند و مسئله ارتفاع و اجتماع نقيضين را پشتوانه همه قضايا قرار مي‌دهد. اگر ما در حس تجربي و تجربه حسي چيزي را آزموديم، فقط مي‌فهميم كه او هست. نبود آن را درك نمي‌كنيم، جمع بود و نبود را هم درك نمي‌كنيم. با تجربه حسي هرگز به اصل تناقض پي نمي‌بريم و بدون امتناع تناقض در تجربه حسي هم يقين پيدا نمي‌شود. اين عقل تجريدي است كه پشتوانه امر حسي و تجربي است و مي‌گويد چيزي كه هست، نيست نخواهد بود و چيزي كه نيست، هست نخواهد بود. به اصطلاح اصل تناقض؛ يعني اجتماع نقيضين محال، ارتفاع نقيضين محال است؛ اين كف انديشه است. از اين مقدار كه كف انديشه است؛ يعني علم حسي و تجربه حسي، بالاتر رياضي است، بالاتر كلامي است، بالاتر فلسفه است، بالاتر عرفان نظري است.
وي در ادامه خاطر نشان كرد: آنچه كه به نام عقل وحياني نام‌گذاري مي‌شود اين است كه اين عقل در اثر استدلال‌هاي عقلي بر اساس قانون علّيت يا قانون‌هاي ظهور و مصدر ظهور، صدور و مصدر صدور به هر وسيله كه باشد، ادراك مي‌كند چيزي كه هستي او عين ذات او نيست نيازمند به آفريدگار است؛ چنانچه اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(ع) در نهج البلاغه فرمود: «كُلُّ قَائِمٍ فِي سِوَاهُ مَعْلُولٌ»؛ يعني هر موجودي كه هستي او عين ذات او نيست بر اساس شانس و بخت و اتفاق به عمل نمي‌آيد؛ اين با علت به عمل مي‌آيد. اين نظام علّي را كه عقل درك مي‌كند، نقل و وحي امضا كرده است؛ اين آغاز تعامل بين عقل و وحي است.
مولف تفسير تسنيم ادامه داد: عقل با ادراك اين مطلب، اين قانون علّي را تبيين مي‌كند، گسترش مي‌دهد تا به جايي مي‌رسد كه مي‌فهمد انسان، جهان، پيوند انسان و جهان به يك ذات غني قديم ازلي، يعني خدا تكيه مي‌كند؛ زيرا آن موجود هستي‌اش عين ذات اوست. نظام علّي و معلولي به مبدأيي منتهي مي‌شود كه او عين هستي محض است. انسان مي‌فهمد اين خدايي كه عالم را آفريد، بايد آن را راهنمايي كند؛ زيرا انسان از خواص بسياري از اشياء بي‌خبر است، از رخدادهاي گذشته و آينده بي‌اطلاع است، از جريان مرگ و بعد از مرگ بي‌خبر است. اين مقدار براي انسان مسلّم است كه انسان نمي‌پوسد و با مرگ از پوست به در مي‌آيد؛ اما چه مي‌شود؟ كجا مي‌رود؟ زندگي پس از مرگ چيست؟ نمي‌داند.
معظم‌له در ادامه تصريح كرد: انسان با اين ارزيابي احساس مي‌كند كه محتاج به رهنمود غيبي الهي است؛ يعني وحي مي‌طلبد. علومي كه خود انسان دارد، راهي به جايي نمي‌برد كه از گذشته غيب و از آينده غيب كه در دسترس تجربه و مانند آن نيست باخبر بشود. پس در بخش اول تعاملي كه بين عقل و وحي است، مسئله احتياج مطرح است. عقل مي‌فهمد كه من محتاج به رهنمود غيبي هستم؛ يعني محتاج به پيامبران هستم كه از طرف خدايي كه آفريدگار عالم و آدم است معلم جوامع بشري باشد؛ اين اصل احتياج بشر به وحي است. اگر رهبران الهي آمدند، عقل سعي مي‌كند از رهآورد وحياني رهبران الهي بهره بگيرد. مسئله احتياج عقل به وحي را در سراسر قرآن كريم مشاهده مي‌كنيد كه ذات اقدس الهي انسان را به عنوان نيازمند معرفي مي‌كند: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ».
وي گفت: در فصل دوم بعد از عبور از مرز احتياج نوبت به «احتجاج» مي‌رسد. اگر خداي سبحان انبيا را نفرستد و از راه وحي كتاب‌هاي الهي را ارسال نكند، عقل آن قدرت را دارد كه با خدا مناظره كند، با خدا احتجاج كند، با خدا بگويد چرا راهنما نفرستادي؟ ما راه را آن طوري كه بايد تشخيص نمي‌دهيم، نه از گذشته غيب و نه از آينده غيب باخبر هستيم؛ پس چرا راهنما نفرستادي؟ در بخش پاياني سوره مباركه «نساء»، ذات اقدس الهي رمز و راز فرستادن سلسله انبيا را بازگو مي‌كند؛ اين مربوط به نبوت عام است نه نبوت خاص. خداوند فرموده است ما سلسله انبيا را فرستاديم، سلسله مرسلين را فرستاديم، پيام وحياني را به جامعه بشري رسانديم، تبشير و انذار را به همراه آنها به شما اعلام و ابلاغ كرديم: «رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرين»؛ چرا؟ «لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ».
ايشان اضافه كرد: در اين آيه خدا مي‌فرمايد: اگر ما پيامبر نفرستيم، وحي نازل نكنيم، جوامع بشري را با وحي اشراب نكنيم، سيراب نكنيم، نياز او را برطرف نكنيم، عقل بشر در برابر خدا استدلال مي‌كند و عليه خدا احتجاج مي‌كند كه تو چرا وحي نفرستادي؟ راهنما نفرستادي؟ ما را در جهاني خلق كردي كه انباري از مجهولات روبروي ماست، نه از غيب گذشته و از غيب آينده باخبر هستيم. نه مي‌دانيم از كجا آمديم، نه مي‌دانيم بعد از مرگ كجا مي‌رويم. اين صريح قرآن كريم است كه مي‌گويد عقل در برابر خدا احتجاج مي‌كند. اين كدام عقل است؟ عقلي كه منتظر وحي است، عقلي كه وحي را شناخته است، عقلي كه نياز جوامع بشري به وحي را درك كرده است. عقلي كه مي‌گويد وحي، آب زندگي جوامع بشري است و اگر نباشد جامعه بشري زندگي انساني را از دست خواهد داد.
آيت‌الله جوادي آملي توضيح داد: اين عقل است كه وحي را مي‌شناسد. وقتي وحي آمد، او وحي را از غير وحي تشخيص مي‌دهد. معجزه را از غير معجزه تشخيص مي‌دهد و اگر كسي معجزه آورد به رسالت و نبوت او پي مي‌برد؛ زيرا اعجاز با عادت فرق دارد، با خرق عادت متعارف فرق دارد. اعجاز با كار مرتاضان فرق دارد، اعجاز با كرامت برخي‌ها فرق دارد. حقيقت اعجاز كه يك امر وحياني است را عقل مي‌فهمد. با اعجاز آورنده معجزه، پي به رسالت او مي‌برد. عقل وحياني مي‌تواند با خدا ديالوگ، گفت‌وگو، تعارض، احتجاج، مبارزه و مناظره داشته باشد، بگويد خدايا تو كه ما را آفريدي، سراسر جهان پر از علوم و معارفي است كه جوامع بشري از آن بي‌خبر است چرا راهنما نفرستادي؟
وي ادامه داد: فصل سوم آن است كه در نهان و نهاد انسان بسياري از گوهرهايي نهفته است كه انسان آنها را به عنوان ميزبان دارد و صاحبخانه‌‌اند. تلاش و كوشش انسان اين است يك علومي فراهم كند كه با اين ميزبان‌ها بسازد و اين امر بدون راهنمايي وحي ممكن نيست. برخي‌ها خيال مي‌كنند انسان كه به دنيا آمده است يك لوح نانوشته‌اي به او دادند به نام صحنه دل، او بايد از راه بيرون حوزه يا دانشگاه علم فراهم كند؛ اما وحي به انسان مي‌گويد تو داراي ميزبان هستي، علوم فراواني در نهاد تو نهادينه شده است: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» تو بكوش يك سلسله علومي را در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها فراهم كني كه اين علوم مهمان با آن علوم ميزبان بسازد، با فطرت بسازد، با علم به فجور بسازد، با علم به تقوا بسازد. مهمان‌ ناخواندهاي دعوت نكن كه با ميزبان نسازد. دانشي فراهم نكن كه با فطرت تو نسازد. كوششي نكن كه با فطرت تو نسازد.
وي افزود: در اين فصل سوم عقل وحياني مي‌كوشد خود را شاگرد وحي قرار بدهد و علومي فراهم بكند كه طبق بيان نوراني اميرمؤمنان(ع): «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ». «ثوره» يعني شورش، يعني انقلاب، يعني شيار دفينه‌هاي دروني انسان به وسيله وحي است. عقل وحياني شاگرد وحي است اولاً؛ صحنه دل را در اختيار وحي قرار مي‌دهد، ثانياً؛ اولياي وحي‌مدار يعني انبيا و مرسلين اين شاگرد را مي‌پذيرند، ثالثاً؛ علومي به اين شاگرد عطا مي‌كنند كه با ميزبان اصلي‌اش هماهنگ باشد، رابعاً؛ «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» پيامدهاي خاص خود را داشت، خامساً.
معظم‌له تاكيد كرد: مرحوم كليني در مقدمه كافي كه هشت صفحه بيشتر نيست مي‌گويد: «إِذْ كَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِي عَلَيْهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ يُحْتَجُّ وَ لَهُ الثَّوَابُ وَ عَليْهِ الْعِقَابُ»؛ يعني قطب فرهنگي يك ملت عقل وحياني است كه احتجاج با خدا، بهره‌برداري از رهآورد الهي، عمل به دستورهاي الهي در مدار اين قطب فرهنگي مي‌گردد؛ «إِذْ كَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِي عَلَيْهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ يُحْتَجُّ وَ لَهُ الثَّوَابُ وَ عَليْهِ الْعِقَابُ». آن عقلي كه اين حس را شاگرد خود قرار مي‌دهد و از آنجا به مقام‌هاي برتر و بهتر بار مي‌يابد؛ يك حلقه وسطي است بين حس و تجربه كه عقل وحياني باشد؛ چون وحي صراط است و عقل سراج؛ هرگز چراغ كار راه را انجام نمي‌دهد، مي‌كوشد كه راه را ببيند و آن راه را طبق رهنمود راهنمايان بپيمايد.
منبع: ايكنا




نظرات کاربران