فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ
«لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ*ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَی
«لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ*ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ(بقره: 198- 199)».
شرح واژگان
أ. ابتغاء: ابتغاء برگرفته از واژه «بُغْيه» و «بُِغايه» به معناي جستجو و طلب است.[1] و از همين باب است كه قرآن ميفرمايد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ(بقره: 207)». و اگر به تجاوزگر هم باغي گفته ميشود، به اين دليل است كه عبور از حد مُجاز را ميطلبد.[2]
ب. فضل: فضل در اصل ضدّ نقص است.[3] برخي از ارباب لغت معتقدند كه فضل در اصل به معناي فزوني است. و تفضّل نيز به معناي برتري طلبي و فزونبيني، و افضال به معناي احسان است.[4] برخي نيز بر اين باورند كه فضل به معناي زيادتي از حدّ ميانه ميباشد.[5]
در نتيجه ميتواند گفت فضل به معناي عطاء كردن چيزي است كه بر معطي واجب نميباشد. و وقتي به خدا منسوب ميشود به معناي همه موارد احسان آن ذات مقدس به بندگان ميباشد، و در آيه به معناي مكنت و مال افزون بر آنچه موجود است ميباشد.
ج. افاضه: افاضه بر گرفته از «فاض الماء» به معناي زياد شدن آب در ظرف و سر ريز شدن آن است. و از همين معناست جاري شدن اشك، و افاضه مردم از عرفات به مني به معناي خروج دفعي و جمعي آنان است.[6] چنانكه قرآن نيز ميفرمايد: «تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ(نساء: 83)». در افاضه مردم از مكان گويا ظرف مكاني از جمعيت موجود پر شده و سرريز ميشوند.
ارتباط با آيه قبل
در پايان آيه قبلي «الحج اشهر معلومات...» كه فرمود: «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى»، و در آن تقوا و بهترين زاد و توشه را سفارش نمود، اين خود، مُشعِر به اين است كه تنها بايد به امور معنوي پرداخت، از اين رو در اين آيه به استدراك همان موضوع پرداخت و فرمود: «لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ...». و بدين ترتيب ربط آيات نيز با يكديگر روشن است.[7]
محتواي آيه
اين دو آيه شريفه در بردارنده چند امر مهم در حجّ است، كه عبارتند از: جواز تجارت در ايام حج، وقوف در عرفات، كوچ كردن از عرفات، وقوف در مشعر، ذكر در مشعر، كوچ كردن از مشعر.
1. شبهه تحريم تجارت
مفسران مينويسند: برخي از مردم چنين ميپنداشتند كه تجارت در حج گناه به شمار ميرود. و يا بعضي از افراد به كساني كه اجير شده بودند، و يا ضمن انجام حج مركب خود را كرايه ميداند، ميگفتند حج شما درست نيست؛ زيرا هنگام حجّ زمان خريد و فروش، تجارت و كسب مال نيست.[8]
راز اين شبهه ممكن است اين باشد كه: 1. خدا از جدال در حج منع نموده است، و اينگونه امور قطعاً با جدال بسيار همراه هست. 2. چون بسياري از امور چون: صيد، استعمال عطر، پوشيدن لباس دوخته، مباشرت با زنان و... در حجّ حرام شده بود، گمان ميكردند اينگونه امور نيز حرام باشد. 3. در حال نماز اين گونه امور حرام است، پس ممكن است در حج نيز حرام باشد. 4. در حجّ جاهلي تجارت ممنوع بوده است، با اين استدلال كه در حج بايد تماماً در خدمت خدا بود، و تجارت در خدمت خود بودن است، و اين كار خوبي تلقي به شمار ميآمد. و حتي كسي كه در حج تجارت ميكرده به او لقب«داج» كه برگرفته از واژه «دجاجه= مرغ» است ميدادند، بدين معنا كه در حج نيز دنبال جمع كردن دانه است،[9] حاج نيست بلكه داج است.
بعضي از اين عوامل يا مجموع آنها باعث شده است تا اين شبهه مطرح شود، كه كسب و تجارت در هنگام حج حلال نباشد.
جواز تجارت
آيه در پاسخ شبهه بالا، با تعبير «لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ»، پاسخ ميدهد و جواز آن را صادر مينمايد، از سوي ديگر بعضي از مفسران معتقدند كه اين آيه نظير آيه سوره جمعه آمده است كه فرمود: «فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ(جمعه: 10)». و چون ابتغاء فضل در آن به بيع تفسير شده است، بنابر اين منظور از فضل در اين آيه نيز خريد و فروش و تجارت ميباشد.[10]
در روايات نيز به اين مطلب اشارت شده است، چنانكه در روايتي امام صادقميفرمايد: «إِنِّي لأَرْكَبُ فِي الْحَاجَةِ الَّتِي كَفَانِيهَا اللَّهُ مَا أَرْكَبُ فِيهَا، إِلاّ لالْتِمَاسِ أَنْ يَرَانِيَ اللَّهُ أُضْحِي فِي طَلَبِ الْحَلالِ، أَمَا تَسْمَعُ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ»، أَرَأَيْتَ لَوْ أَنَّ رَجُلاً دَخَلَ بَيْتاً وَ طَيَّنَ عَلَيْهِ بَابَهُ وَ قَالَ رِزْقِي يَنْزِلُ عَلَيَّ كَانَ يَكُونُ هَذَا، أَمَا إِنَّهُ يَكُونُ أَحَدَ الثَّلاثَةِ الَّذِينَ لايُسْتَجَابُ لَهُمْ دَعْوَةٌ ... الرَّجُلُ يَكُونُ عِنْدَهُ الشَّيْءُ فَيَجْلِسُ فِي بَيْتِهِ فَلايَنْتَشِرُ وَ لايَطْلُبُ وَ لايَلْتَمِسُ الرِّزْقَ، حَتَّى يَأْكُلَهُ فَيَدْعُو فَلايُسْتَجَابُ لَه».[11]
اما اينكه برخي فكر ميكنند منظور از فضل در آيه فضل معنوي است نه فضل مالي، بايد گفت: اصولاً حجّ براي فضل معنوي و نيازي به اذن و اجازه ندارد.
فضيلت حجّ بدون تجارت
نكته قابل توجه اينكه، از تعبير «لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ»، تنها جواز آن استفاده ميشود، بدين معنا كه تجارت در حجّ جزء مباحات است نه جزء واجبات، بنابر اين ميتوان گفت: افضليت حجّ بدون تجارت و بدون قصد مالي از حجّ به جاي خود باقي است، به خصوص اينكه در تقسيم حاجيان از كساني كه حجّ را صرفاً براي تجارت انجام ميدهند مذمت شده است. چنانكه امام باقر به نقل از پيامبر ميفرمايد: «يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَكُونُ فِيهِ حَجُّ الْمُلُوكِ نُزْهَةً، وَ حَجُّ الأَغْنِيَاءِ تِجَارَةً، وَ حَجُّ الْمَسَاكِينِ مَسْأَلَةً».[12] و اما اين كه امام صادق در روايتي ميفرمايد: «...ِ وَ مَصْلَحَتِهِمْ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاهُمْ فَجَعَلَ فِيهِ الاجْتِمَاعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ، لِيَتَعَارَفُوا وَ لِيَنْزِعَ كُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجَارَاتِ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ، وَ لِيَنْتَفِعَ بِذَلِكَ الْمُكَارِي وَ الْجَمَّالُ».[13] به معناي جواز و رفع حظر است. و هرگز به معنا اين نيست، كه اگر كسي حجّ نمود و تجارت نكرد به يكي از اسرار وحكمتهاي حجّ نرسيده باشد.
2. وقوف در عرفات
وقوف در عرفات كه در حقيقت دومين عمل از مناسك حج ميباشد در اين آيه بدان اشارت شده است، قرآن در باره وقوف در عرفات ميفرمايد: «فاذا افضتم من عرفات فاذكروا الله عند المشعر الحرام». اين جمله مستلزم بودن در آن مكان است، تا بتوان از آنجا حركت نمود.
گرچه در آية شريفه اشارهاي به زمان وقوف نشده است، اما روايات بيانگر اين است كه اين وقوف بايد عصر روز عرفه (نهم ذيحجه) باشد، چنانكه امام صادق ميفرمايد: «... فَإِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ يَوْمَ عَرَفَةَ فَاغْتَسِلْ وَ صَلِّ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ بِأَذَانٍ وَاحِدٍ وَ إِقَامَتَيْنِ...».[14]
عرفه و عرفات
در روايات متعددي كه از امامان معصوم نقل شده است، به اهميت و جايگاه عرفات اشارت شده است، از جمله در روايتي امام صادق ميفرمايد: «... فَإِذَا وَقَفْتَ بِعَرَفَاتٍ فَاحْمَدِ اللَّهَ وَ هَلِّلْهُ وَ مَجِّدْهُ وَ أَثْنِ عَلَيْهِ وَ كَبِّرْهُ مِائَةَ تَكْبِيرَةٍ، وَ اقْرَأْ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ مِائَةَ مَرَّةٍ، وَ تَخَيَّرْ لِنَفْسِكَ مِنَ الدُّعَاءِ مَا أَحْبَبْتَ، وَ اجْتَهِدْ فَإِنَّهُ يَوْمُ دُعَاءٍ وَ مَسْأَلَةٍ، وَ تَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ، فَإِنَّ الشَّيْطَانَ لَنْ يُذْهِلَكَ فِي مَوْضِعٍ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ أَنْ يُذْهِلَكَ فِي ذَلِكَ الْمَوْضِعِ. وَ إِيَّاكَ أَنْ تَشْتَغِلَ بِالنَّظَرِ إِلَى النَّاسِ، وَ أَقْبِلْ قِبَلَ نَفْسِكَ وَ لْيَكُنْ فِيمَا تَقُولُ اللَّهُمَّ رَبَّ الْمَشَاعِرِ كُلِّهَا فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ، وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلَالِ، وَ ادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ ...».[15] در اين حديث شريف به چند نكته مهم درباره عرفه و عرفات اشارت شده است:
أ. اصل وقوف در عرفات.[16]
ب. ترغيب به حمد و ثنا و تكبير الهي، كه فرمود: «فَاحْمَدِ اللَّهَ وَ هَلِّلْهُ وَ مَجِّدْهُ وَ أَثْنِ عَلَيْهِ و...».
ج. قرائت مكرّر سوره توحيد، چنانكه فرمود: «وَ اقْرَأْ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ مِائَةَ مَرَّةٍ».
د. ترغيب به دعا در سرزمين عرفات و روز عرفه، «وَ تَخَيَّرْ لِنَفْسِكَ مِنَ الدُّعَاءِ مَا أَحْبَبْتَ وَ اجْتَهِدْ فَإِنَّهُ يَوْمُ دُعَاءٍ وَ مَسْأَلَةٍ».
ه. استعاذه از شيطان و پناه بردن به خداي سبحان، «وَ تَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ».
و. رها نمودن كارهاي بيهوده، و اشتغال ورزيدن به امور مهم، «وَ إِيَّاكَ أَنْ تَشْتَغِلَ بِالنَّظَرِ إِلَى النَّاسِ وَ أَقْبِلْ قِبَلَ نَفْسِكَ».
ز. ترغيب به خواندن دعاي خاص در روز عرفه و در سرزمين عرفات، «تَقُولُ اللَّهُمَّ رَبَّ الْمَشَاعِرِ كُلِّهَا فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ وَ أَوْسِعْ وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ...».
همانند مردم
در آيه بعدي دوباره به مسأله افاضه اشارت كرده و ميفرمايد: «ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ». مفسران در شأن نزول اين آيه مينويسند: قريش و برخي از همپيمانانشان وقوف به عرفات نميكردند، و تنها در مشعر وقوف مينمودند. و استدلالشان اين بود كه ما اهل حرميم و نبايد از حرم خارج شويم، ولي ديگران در عرفات وقوف ميكردند و از آنجا افاضه به مشعر داشتند.[17] قرآن با اين برتري طلبي مبارزه نموده و به قريش و همپيمانانشان دستور ميدهد همانند ديگر مردم از عرفات افاضه نمايند.
در اين كه منظور از «ناس» در اينجا چه كساني هستند؟ دو وجه ميتوان بيان نمود: يكي اينكه مراد، ديگر مردماني باشند كه از بيرون از حرم و جاهاي ديگر از جمله سرزمين يمن براي حج ميآمدند، كه در اين صورت خطاب «افيضوا» متوجه آناني خواهد بود كه بر خلاف عموم تنها وقوف در مشعر داشتند. وجه ديگر اين خطاب به همه حجاج است و منظور از ناس ابراهيم و اسماعيل است، كه حج را بنيانگذاري نموده و از عرفات افاضه مينمودند.[18]
شأن نزول و برخي از روايات از جمله روايت علي بن رئاب از امام صادق كه ميفرمايد: «كَانَتْ قُرَيْشٌ تُفِيضُ مِنَ الْمُزْدَلِفَةِ فِي الْجَاهِلِيَّةِ، يَقُولُونَ نَحْنُ أَوْلَى بِالْبَيْتِ مِنَ النَّاسِ، فَأَمَرَهُمُ اللَّهُ أَنْ يُفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ مِنْ عَرَفَةَ»،[19] ديدگاه اول را تأييد ميكند. و تعبير به ماضي و اطلاق امّت بر ابراهيم كه فرمود: «إنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً(اسراء: 120)»، و برخي ديگر از روايات مؤيد ديدگاه دوم است.
در افاضه در اين آيه ديدگاه ديگري نيز وجود دارد و آن اين كه منظور افاضه از مشعر به سوي مني است، و وجود كلمه «ثمّ» و تكرار افاضه نيز مؤيد آن است.[20] طوسي، طبرسي و فخررازي در نقد اين ديدگاه مينويسند: در آيه تقديم و تأخير صورت گرفته است، يعني تقدير آيه چنين است: «لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ، ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ، فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ». ليكن بسا بتوان گفت: با جمله «فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ» به اصل افاضه توجه داده است، و با جمله «ثُمَّ أَفِيضُوا...»، به كيفيت افاضه اشارت دارد، و تكراري در كار نيست. و كلمه «ثمّ» نيز كه براي ترتيب است بر ترتيب ذكري دلالت خواهد داشت.
استغفار در عرفات
يكي از اموري كه درباره عرفات در قرآن بدان اشارت شده، استغفار است كه ميفرمايد: «وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ». برخي از مفسران بر اين عقيدهاند كه اين استغفار متوجه آناني است، كه موقف را تغيير دادند.[21] و يا كساني كه مناسك حج را تغيير داده و غير از آنچه ابراهيم انجام ميداد به عمل ميآوردند، البته اين استغفار ميتواند توبه از گمراهي باشد كه در اين آيات بدان اشارت كرده و فرموده است: «وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ».[22] برخي ديگر معتقدند منظور استغفار به وسيله زبان و توبه قلبي و پشيماني از همه ذنوب و تقصيرات است.[23] شيخ طوسي از مفسران بزرگ مينويسد: امر به استغفار براي ترغيب به توبه در آن مواقف شريفه است، چرا كه خداوند سبحان اين اماكن را براي اجابت قرار داده است،[24] زيرا در روايتي از امام باقر ميخوانيم كه فرمود: «أَعْظَمُ النَّاسِ جُرْماً مِنْ أَهْلِ عَرَفَاتٍ الَّذِي يَنْصَرِفُ مِنْ عَرَفَاتٍ، وَ هُوَ يَظُنُّ أَنَّهُ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ، يَعْنِي الَّذِي يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ».[25]
در تفاسير اهل سنت نيز ميخوانيم كه، پيامبر در دعاي خود در عرفات فرمود: «اللّهمّ إغْفرْ الحاج، و لِمَنِ استَغْفرَ لَهُ الحاجُ».[26]
درباره وقوف در عرفات، مسائل و احكام زيادي است كه بايد به كتب و روايات فقهي رجوع كرد.
3. وقوف در مشعر
آيه شريفه در ادامه ميفرمايد: «فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ»، با اين بيان به خوبي روشن ميشود، كه مقصد افاضه از عرفات موقف مشعر الحرام است؛ زيرا كلمه «عند» تصريح بر حضور در مشعر[27]، بعد از كوچ از عرفات را دارد.
به اين سرزمين مزدلفه هم ميگويند، چنانكه امام صادق در روايتي ميفرمايد: «...إِنَّ إِبْرَاهِيمَ أَتَاهُ جَبْرَييلُ... ثُمَّ أَفَاضَ بِهِ إِلَى الْمَشْعَرِ، فَقَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ ازْدَلِفْ إِلَى الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ فَسُمِّيَتِ الْمُزْدَلِفَةَ...».[28] و از اين جهت كه در محدوده حرم قرار دارد، موصوف به حرام ميشود.
برخي از مفسران در تفسير اين آيه ميگويند: مراد از عرفات، عرفات معرفت است، انسان وقتي به اين مرحله رسيد، بايد سعي كند به مشعرالحرام كه همان مشاهده جمال حق است نائل شود. و سرّ اين كه به حرام موصوف شده، اين است كه وصول آن براي اغيار حرام است.[29]
4. ذكر در مشعر
در خصوص عرفات سخن از ذكر به ميان نيامد مگر استغفار، اما در خصوص مشعر ميفرمايد: «فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ»، و «وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ». اين دو جمله در بردارنده دو امر مبني بر لزوم ذكر خداست.
در اينكه منظور از اين ذكر چيست؟ برخي مينويسند: مراد تهليل، تكبير، ثنا، دعا و نماز است.[30] كه در حقيقت ذكر زباني مراد است.
اما ذكر دوم ممكن است تأكيد و تكراري بر امر اول و همان ذكر زباني مراد ميباشد، اين احتمال نيز وجود دارد كه با توجه به جمله «كَمَا هَدَاكُمْ» ذكر مخصوصي چون شكر مدّ نطر باشد، كه به ازاء هدايت الهي صورت ميگيرد، و يا منظور اخلاص در عمل باشد.[31] برخي از مفسران نيز عقيده دارند كه جمله «فَاذْكُرُوا اللَّهَ» اشارت به ذكر زباني دارد و جمله «وَ اذْكُرُوهُ» اشارت به ذكر قلبي ميباشد.[32]
نكتهاي كه در اينجا وجود دارد اين است كه ذكر دوم همراه با «كاف» تشبيه آمده و فرموده است: «كَمَا هَدَاكُمْ». وجه تشبيه ممكن است اين باشد، كه همانگونه كه خداوند سبحان شما را به احسن الوجوه هدايت نمود، شما نيز به احسن الوجه خدا را شكر كنيد.[33]
در روايات رسيده از امامان معصوم -عليهم السلام- كه درباره مشعر و ذكر و دعاي آن ميباشد، ميتوان دريافت كه ذكر در مشعر عبارت است از: «حمد و ثناي خدا»، «يادآوري نعمتهاي پروردگار»، «دفع بلاها». «صلوات بر محمد»، «عرض حاجات»، «دعاي براي خود، پدر و مادر و فرزندان». چنانكه در روايتي امام صادق به معاويه بن عمار ميفرمايد: در آنجا اين گونه باش: «أَصْبِحْ عَلَى طُهْرٍ بَعْدَ مَا تُصَلِّي الْفَجْرَ فَقِفْ إِنْ شِئْتَ قَرِيباً مِنَ الْجَبَلِ وَ إِنْ شِئْتَ حَيْثُ شِئْتَ». و اينگونه بگو:«فَإِذَا وَقَفْتَ فَاحْمَدِ اللَّهَ وَ أَثْنِ عَلَيْهِ وَ اذْكُرْ مِنْ آلائِهِ وَ بَلائِهِ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ، وَ صَلِّ عَلَى النَّبِيِّ(ص) وَ لْيَكُنْ مِنْ قَوْلِكَ اللَّهُمَّ رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلَالِ وَ ادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ، اللَّهُمَّ أَنْتَ خَيْرُ مَطْلُوبٍ إِلَيْهِ وَ خَيْرُ مَدْعُوٍّ وَ خَيْرُ مَسْئُولٍ، وَ لِكُلِّ وَافِدٍ جَائِزَةٌ فَاجْعَلْ جَائِزَتِي فِي مَوْطِنِي، هَذَا أَنْ تُقِيلَنِي عَثْرَتِي وَ تَقْبَلَ مَعْذِرَتِي وَ أَنْ تَجَاوَزَ عَنْ خَطِيئَتِي، ثُمَّ اجْعَلِ التَّقْوَى مِنَ الدُّنْيَا زَادِي».[34]
و در روايت ديگري به ابوبصير ميفرمايد: اينگونه بگو: «اللَّهُمَّ أَنْتَ خَيْرُ مَطْلُوبٍ إِلَيْهِ، وَ خَيْرُ مَدْعُوٍّ وَ خَيْرُ مَسْئُولٍ، وَ لِكُلِّ وَافِدٍ جَائِزَةٌ، فَاجْعَلْ جَائِزَتِي فِي مَوْطِنِي هَذَا أَنْ تُقِيلَنِي عَثْرَتِي وَ تَقْبَلَ مَعْذِرَتِي وَ تَتَجَاوَزَ عَنْ خَطِيئَتِي، وَ تَجْعَلَ التَّقْوَى مِنَ الدُّنْيَا زَادِي، وَ تَقْلِبَنِي مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجَاباً لِي بِأَفْضَلِ مَا يَرْجِعُ بِهِ أَحَدٌ مِنْ وَفْدِكَ وَ حُجَّاجِ بَيْتِكَ الْحَرَامِ». سپس فرمود: زياد دعا كن براي خود، پدر و مادرت، فرزندان، خانواده، و مؤمنين، زيرا آن سرزمين موطن شريفي است: «فَإِنَّهُ مَوْطِنٌ شَرِيفٌ عَظِيمٌ وَ الْوُقُوفُ فِيهِ فَرِيضَةٌ، فَإِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ فَاعْتَرِفْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِذُنُوبِكَ سَبْعَ مَرَّاتٍ، وَ اسْأَلْهُ التَّوْبَةَ سَبْعَ مَرَّاتٍ، وَ إِذَا كَثُرَ النَّاسُ بِجَمْعٍ وَ ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ ارْتَفَعُوا إِلَى الْمَأْزِمَيْنِ».[35] اين احتمال نيز وجود دارد كه مراد مطلق ذكر خدا يعني؛ ياد و نام او مراد باشد.
در خصوص مسائل مربوط به مشعر و زمان وقوف و زمان كوچ از مشعر به مني، مسائل و احكامي است كه بايد به فقه رجوع نمود.
5. ضلالت پيشين
در بخش پاياني اين آيه شريفه فرمود: «وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ». ضمير در «من قبله»، ممكن است به هدي بازگشت كند، يعني قبل از هدايت الهي شما در گمراهي بوديد. و نيز ممكن است به قرآن يا پيامبر برگردد، يعني قبل از نزول قرآن و پيش از بعثت پيامبر شما از گمراهان بوديد.[36]
به لحاظ قواعد ادبي سزاوار اين است كه كلمه «هُدي» مرجع ضمير باشد، ليكن جمع ميان اقوال نيز مناسب ميباشد، چرا كه بعثت پيامبر و نزول قرآن وسيله هدايت آنان شد.
مسلمانان نخستين به خوبي ميدانستند كه گمراهي پيشن چه بوده است؟ زيرا هنوز چند صباحي از عصر جاهلي نگذشته بود و عقايد غلط چون پرستش بت، جن و ملايكه، نسبت فرزندداري به خداي سبحان، نسبت ازدواج خدا با جنيان، و اخلاقيات فاسدي كه در روابط اجتماعي و خانوادگي، و معاشرتهاي جنسي كه از پيش داشتند فراموش نكرده بودند، و احكام خرافي چون تحريم حيوانات، نذر براي بتان و شريك نمودن آنان در فرزندشان و... از ياد نبرده بودند، و از اين رو به آنها يادآور ميشود كه شما در گمراهي بوديد و خداوند شما را هدايت نمود.[37]
البته اين بخش از آيه نيز مانند ديگر آيات منحصر به مسلمانان نخستين نميشود، بلكه فراگير همه زمانهاست، و همگان بايد به اين حقيقت توجه داشته باشند، كه خداوند منان براي آنها نعمت هدايت را جايگزين بلاي ضلالت نموده است، هرچند پيشينه اين گمراهي براي مسلمانان نخستين محسوستر است.
لطايف و اشارات
1. توجه به امور مالي و مادي در موسم حج، در حقيقت يكي از فلسفههاي مهم حج ميباشد، چنانكه امام صادق در روايتي ميفرمايد: «...أَمَرَهُمْ بِمَا يَكُونُ مِنْ أَمْرِ الطَّاعَةِ فِي الدِّينِ، وَ مَصْلَحَتِهِمْ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاهُمْ، فَجَعَلَ فِيهِ الاجْتِمَاعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ، لِيَتَعَارَفُوا وَ لِيَنْزِعَ كُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجَارَاتِ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ، وَ لِيَنْتَفِعَ بِذَلِكَ الْمُكَارِي وَ الْجَمَّالُ».[38]
2. تعبير به «من ربّكم»، در ابتغاي فضل، بيانگر اين است كه اعطاي فضل الهي از شؤون ربوبيت خدا نسبت به بندگان است.
3. نسبت به عرفات وقوف محور است، اما در مشعر ذكر خداوند محور قرار گرفته است. و چون وقوف به عرفات در روز انجام ميشود، و وقوف در مشعر شبانه است، با ذكر و ياد الهي تناسب بيشتري دارد.
4. عرفات از ريشه معرفت، و مشعر از ريشه شعور است، يعني كه در عرفات بر معرفت خود بيفزاي، و در مشعر شعورت را افزايش بده.
5. حركت در حج و به خصوص در عرفات و مشعر، گرچه هركس مسؤول كار خويش است، اما يك حركت دسته جمعي است. درست مانند قيامت كه همگان در آن جمعند «ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ(احقاف: 26)». ليكن هر كس مسؤول كار خويش است، كه فرمود: «وَ كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْداً(طه: 95)».
6. حضور در مشعر و انجام مناسك خود نمادي از هدايت خاصه الهي است، كه نصيب زائران خانه خدا شده است. بنابراين هر حاضر در مشعر بايد شكرگذار اين نعمت باشد.
7. ذكر در مشعر به دليل «كما هداكم» يك وظيفه بدوي نيست، بلكه وظيفهاي است كه در ازاء يك نعمت اعطايي انجام ميشود.
8. چون سرزمين عرفات محل فزوني عفو و مغفرت از گناهان است، خداي سبحان خود با «غَفُورٌ رَحِيمٌ»، موصوف نمود تا دلالت بر مبالغه و كثرت نمايد.
[1] - ابنمنظور، لسان العرب، ريشه بغي.
[2] - راغب اصفهاني، مفردات، ريشه بغي.
[3] - جوهري، صحاح اللغﮥ، ريشه فضل.
[4] - ابنفارس، مقاييس اللغﮥ، ريشه فضل.
[5] - راغب اصفهاني، مفردات، ريشه فضل.
[6] - جوهري، صحاح اللغﮥ، ريشه فيض.
[7] - رشيد رضا، تفسير القرآن الحكيم (المنار)، ج2، ص230.
[8] - طبرسي، مجمعالبيان، ج1، ص295.
[9] - فخررازي، تفسير كبير، ج5، ص186. زمخشري، كشاف، ج1، ص245. ميبدي، كشفالاسرار، ج1، ص 532. قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج2، ص413.
[10] - طباطبايي، سيدمحمد حسين، الميزان، ج12، ص78.
[11] - وسائل الشيعﮥ، ج17، ص 28. باب كراهﮥ ترك طلب الرزق و تحريمه.
[12] - وسائل الشيعﮥ، ج 11، ص60. باب أن المستطيع إذا حج جمالاً.
[13] - وسائل الشيعﮥ، ج 14، ص 1. باب وجوبه على كل مكلف مستطيع.
[14] - تهذيب الأحكام، ج 5، ص 179. باب الغدو إلى عرفات.
[15] - كليني، كافي، ج4، ص463. باب الوقوف بعرفة و حد الموقف.
[16] - عرفات نام سرزميني است كه در حدود بيست كيلومتري جنوب شرقي مكه قرار دارد.
[17] - طبرسي، مجمع البيان،ج1، ص296. ميبدي، كشفالاسرار و عدﮤالابرار، ج1، ص535. فخررازي، تفسير كبير، ج5، ص197. زمخشري، كشاف، ج1، ص189. طباطبايي، الميزان، ج2، ص80.
[18] - طوسي، تفسير تبيان، ج2، ص168. طبرسي، مجمع البيان،ج1، ص296. قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج2، ص427. فخررازي، تفسير كبير، ج5، ص198. زمخشري، كشاف، ج1، ص189.
[19] - وسائل الشيعﮥ، ج 19، ص 553. باب وجوب الوقوف بعرفات.
[20] - طوسي، تفسير تبيان، ج2، ص168. طبرسي، مجمع البيان، ج1، ص296. فخررازي، تفسير كبير، ج5، ص198.
[21] - زمخشري، كشاف، ج1، ص189.
[22] - رشيد رضا، تفسير القرآن الحكيم (المنار)، ج2، ص234.
[23] - طبرسي، مجمع البيان،ج1، ص296. ميبدي، كشف الاسرار و عدﮤ الابرار، ج1، ص535. فخر رازي، تفسير كبير، ج5، ص167.
[24] - طوسي، تفسير تبيان، ج2، ص 169.
[25] - صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 211، ص 2. باب فضائل الحج 169.
[26] - ميبدي، كشف الاسرار وعدﮤ الابرار، ج1، ص535.
[27] - مشعر نام سرزميني است كه بين عرفات و وادي محسّر كه در ابتداي مني است قرار دارد.
[28] - وسائل الشيعﮥ، ج2، ص 237. باب كيفيﮥ أنواع الحج.
[29] - آلوسي، روح المعاني، ج2، ص93.
[30] - زمخشري، كشاف، ج1، ص246. مقدس اردبيلي، زبدﮤ البيان، ص351. سيد قطب، في ظلال القرآن، ص199.
[31] - فخر رازي، تفسير كبير، ج5، ص167. قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج2، ص426. كنزالعرفان، ج1، ص304. زبدﮤ البيان، ص353. تفسير الميزان، ج2، 78. تفسير نمونه، ج2، ص33.
[32] - فخر رازي، تفسير كبير، ج5، ص195.
[33] - قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج2، ص426.
[34] - كليني، كافي، ج4، ص474. باب من تعجل من المزدلفﮥ قبل الفجر.
[35] - صدوق، من لايحضره الفقيه، ج2، ص 545. باب الوقوف بالمشعر.
[36] - فخر رازي، تفسير كبير، ج5، ص197. قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج2، ص427. رشيد رضا، تفسير القرآن الحكيم (المنار)، ج2، ص233.
[37] - سيد قطب، في ظلال القرآن، ص199.
[38] - وسائل الشيعﮥ، ج 14، ص 1. باب وجوبه على كل مكلف مستطيع.