حرکت کاروان اسرای کربلا به سوی شام
سپاه کوفه در روز نوزدهم محرم سال 61 هجری قمری، اهل بیت سیدالشهداء علیه السلام را از کوفه به سوى شام حرکت دادند.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، 19 محرم سالروز حركت دادن كاروان اهل بيت و سرهاي شهدا از كوفه به شام است. روزي كه كاروان اسيران كربلا بهطرف شام حركت كردند و در 29 محرم به شام رسيدند. در آن روز يزيد در انتظار رسيدن اسيران بود. نماينده جنايتكارش «عبيدالله بن زياد» برنامهاش را خوب انجام داده بود. يزيد دستور داد تا شهر شام را آذينبندي كنند و خاندان حسين بن علي عليه السلام را در كوچه و بازار بگردانند.
كاروان اسيران را سه روز در پشت «دروازه ساعات» نگهداشتند تا كار جشن كامل شود. آن دروازه، يكي از دروازههاي شرقي شام بود كه راه «حلب» و «كوفه» به آن ختم ميشد. شهر را با زيورها، ديبا و زر و سيم و انواع جواهر آراستند. سپس مردان، زنان، كودكان، بزرگسالان، وزيران، اميران، يهود، مَجوس، نصارا و همه اقوام، با طبل، دف، شيپور، سرنا و ديگر ابزار لهو و لعب براي شادي و تفريح بيرون آمدند. چشمها را سُرمه كشيده، دستها را حَنا بسته و بهترين لباسها را پوشيده و خود را آراسته بودند.
در چنين وضعي سر مطهر امام حسين(عليه السلام) را ـ كه بالاي نيزه بود ـ وارد شهر كردند و به دنبال آن، اسيران اهل بيت را به شهر آوردند. مردم به شادماني و پايكوبي و طبل زني مشغول بودند. اين برنامه، حاصل تلاشهاي معاويه بود. او بيش از سي سال در شام حكومت كرد.
مردم شام، با تلاشهاي معاويه با حضرت علي عليه السلام و خاندانش دشمني ميورزيدند و رفتار مردم شام با اسيران كربلا نشان دهنده آن بود. سالها بود كه در قنوت نمازشان بر حضرت علي عليه السلام لعنت ميفرستادند! علاوه بر اينها، يزيد، براي موجه جلوه دادن كار خود، امام حسين عليه السلام را «شورشي» معرفي كرد و خود را سركوب كننده شورش ضد حكومت اسلامي ميدانست.
اسيران را از قسمتهاي مختلف شهر عبور دادند، از جمله «بازار شام». جمعيت زيادي از مردم براي ديدن اسيران خاندان محمد صلي الله عليه و آله و سلم در دو طرف بازار صف كشيده بودند. در انتهاي بازار «مسجد اُمَوي» قرار داشت و اسيران را از همين مسير وارد مسجد كردند. فشار جمعيت حركت را كُند كرده بود. خونبارترين برگهاي تاريخ در حال نوشتن بود. سخنان امام حسين عليه السلام و خاندانش در قيام تاريخي كربلا، همه بيانگر اين بود كه قيام، براي دين و مبارزه با ستم و كفر است. اهل بيت عليهم السلام همواره خود را خاندان و وارثان پيامبر معرفي ميكردند و بر اين مهم تأكيد داشتند، تا پردههاي غفلت و خاموشي را كنار بزنند.
قصر يزيد، در انتظار اسيران؛
قصر يزيد كه آن را «دار الخلافه» ميناميدند، نزديك مسجد جامع اُمَوي بود. يزيد براي اينكه پيروزيش را به رُخ مردم بكشد، اجازه داد تا همه وارد دارالخلافه شوند و از اين رو قصر پر از جمعيت شد.
امام سجاد(ع) در مجلس يزيد؛
يزيد مجلسي ترتيب داده و اشراف شام را دعوت كرده بود، سپس دستور داد اُسراي اهل بيت را ـ كه با طناب و زنجير آنان را به هم بسته بودند ـ با وضعي توهينآميز وارد مجلس جشن يزيد كردند. حضار به آنها مينگريستند، امام سجاد(ع) روبروي يزيد قرار گرفتند و چند شعر خواندند كه بيزاري و نفرت ايشان را از يزيد نشان ميدهد:
"انتظار نداشته باشيد كه شما به ما اهانت كنيد و ما احترامتان كنيم، يا شما دائماً ما را آزار دهيد و ما دست از آزار شما برداريم. خدا ميداند كه ما شما را دوست نداريم پس شما را از اين كه ما را دوست نداريد، سرزنش نميكنيم."
آنگاه حضرت به منبر رفتند، نخست سپاس و ستايش خداي به جا آوردند، آنگاه خطبهاي خواندند كه قلبها را لرزاند و چشمها را گرياند. بخشي از بيانات آن حضرت اين است:
"اي مـردم بـه مـا شش چيز داده شده و با هفت چيز ديگر بر ساير مردم برتري يافتهايم، به ما علم و بـردباري و سخاوت و فصاحت و شجاعت و محبت در قلوب مؤمنين را دادهاند و سرآمد دگرانيم، زيرا محمد پيامبر(ص) برگزيده از ماست، صديق اين امت، علي(ع) از ماست، جعفر طيار از ماست، حمزه شير خدا و رسول از ماست، فاطمه بتول، بانوي زنان عالم از ماست و دو سبط اين امت آقاي جوانان بهشتي از ما هستند. هركسي مرا ميشناسد، ميشناسد و هر كسي نمي شناسد حسب و نسبم را برايش ميگويم؛ من فرزند مكه و منايم، من فرزند زمزم و صفايم، من فرزند كسي هستم كه زكات را با رداي خويش حمل ميكرد، من پسر بهترين كسي هستم كه در جهان لباس پوشيد، من پسر بهترين كسي هستم كه با كفش يا پاي برهنه راه رفت، من پسر بهترين كسي هستم كه طواف كرد و سعي به جا آورد، من پسر بهترين كسي هستم كه حج گزارد و لبيك گفت، من پسر كسي هستم كه با براق به هوا برده شد، من پسر كسي هستم كه از مسجدالحرام به مسجداقصي برده شد ـ منزه باد آن كه او را برد ـ، من پسر كسي هستم كه جبرئيل او را تا سدرة المنتهي برد، من پسر كسي هستم كه نزديك و نزديكتر شد تا به اندازه دو كمان يا كمتر فاصله داشت، من پسر كسي هستم كه امام جماعت فرشتگان آسمان شد، من پسر كسي هستم كـه خداي بزرگ به او وحي فرستاد، من پسر محمد مصطفايم، من پسر علي مرتضايم، من پسر كسي هستم كه در راه احياي لا اله الا اللّه مبارزه كرد، من پسر كسي هستم كه در ركاب رسول خدا با دو شمشير جنگيد، با دو نيزه نبرد كرد، دو بار هجرت كرد، دو بار بيعت كرد، به دو قبله نماز آورد، در بدر و حنين جنگيد و يك لحظه كفر نورزيد، من پسر بهترين مؤمنين و وارث پيامبران كوبنده كافران، سيد و سالار مسلمانان و مجاهدين، زينت عابدين، تاج سر گريهگنندگان (از خوف خدا) صبورترين مردم، برترين پيشوا از آل ياسين و از خاندان رسول پروردگار عالميانم."
يزيد ملعون گفت: "اي علي! پدرت با من قطع رحم كرد، حق مرا نديده گرفت و بر سر منصبم با من جنگيد، خدا هم با او چنان كرد كه ديدي."
در جواب، حضرت اين آيه را خواند: "اما هر مصيبتي كه در زمين يا از ناحيه جانشان به شما برسد، قبل از آن كه به صحنه وجود آيد، در كتابي ثبت شده است". اي پـسر معاويه و هند و صخر! قبل از آنكه تو متولد شوي هميشه نبوت و امارت در دست پدران من بوده است. در جنگ بدر و احد و احزاب پرچم رسول خدا در دست جد من علي بن ابيطالب بود، درحالي كه جد و پدر تو پرچمهاي كفار را به دوش ميكشيدند. واي بر تو اي يزيد! اگر بداني چه كردهاي و نسبت به پدر و اهل بيت و برادران و عموزادگان من چه گناهي مرتكب شدهاي، به كوهها ميگريزي و سر بر خاكهاي بيابان ميگذاري و به حال خود شيون و زاري ميكني، اين سزاوار است كه سر حسين پسر علي و فاطمه بر دروازه شهرتان نصب شود، در حالي كه او وديعه رسول خداست؟ اي يزيد منتظر باش كه در روز قيامت قرين ندامت و خواري شوي."
سر مطهر امام حسين را داخل «طَشت طلا» گذاشتند و نزد يزيد آوردند. يزيد در حالي كه ميخنديد با چوب خَيزَران بر لبهاي امام زد و با غرور و سرمستي خواند: «بني هاشم با حكومت بازي ميكردند، نه خَبري (از آسمان و غيب) آمده و نه وحي نازل شده است...».
يزيد آرزو كرد كاش نياكانش ـ كه در جنگ بَدْر كشته شدند ـ زنده بودند و خونخواهي و انتقام او را ميديدند. اين جملات، نشان دهنده كفر قلبي و كينه يزيد به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود.
خطبه زينب كبري(س) در مجلس يزيد؛
پس از سخنان كفرآميز يزيد، هنگامي كه يزيد حقيقت درون خود را آشكار ساخت و بر همگان معلوم شد كه جنگ بين امام حسين(ع) و يزيد جنگ بين دين و كفر بوده است، حضرت زينب كبري زينب عليها السلام به پا خاست و سخنراني تاريخياش را با اين آيه شروع كرد، فرمود: «سرانجام بدكاران، آن شد كه آيات الهي را تكذيب و مسخره كردند.»
درادامه سخنرانياش باز هم از قرآن كمك گرفت: «كافران مپندارند كه اگر به آنان مهلت ميدهيم، برايشان خوب است، بلكه گناهانشان افزوده ميشود و براي آنان عذاب خواركنندهاي است.»
سپاس خدا را و درود خدا بر رسول او و خاندانش باد. خداي سبحان راست گفت كه فرمود: "عاقبت آنان كه كار زشت كردند، بسيار زشت است كه آيات خدا را تكذيب كردند و به استهزا گرفتند." اي يزيد! گمان ميكني اكنون كه اطراف زمين و آفاق آسمان را بر ما بستهاي و چنان راه چاره بر ما مسدود نمودهاي كه ما را بردهوار به هر سو ميكشند، ما نزد خدا بيمقدار شده و تو محترم هستي و اين پيروزي به خاطرارزشي است كه نزد خدا داري كه تكبر ميورزي و باد به بيني انداختهاي، از اينكه روزگار به كام توست و كارهايت مرتب و آراسته و ملك و پادشاهي ما را بيمزاحم در اختيار گرفتهاي، شادمان و خوشحالي؟ اندكي آهستهتر! آيا فراموش كردهاي كه خداي تعالي ميفرمايد:"كافران نپندارند مهلتي كه به ايشان ميدهيم به نفع آنهاست، اين مهلت را فقط براي آن ميدهيم كه گناه بيشتر مرتكب شوند و آنان را عذابي دردناك است." (آل عمران/ 178)
آيا اين عدالت است كه زنان و كنيزان خود را پشت پرده بنشاني و دختران رسول خدا را اسير كرده در حالي كه پرده از ايشان برداشته و چهرههايشان را آشكار كرده به دست دشمنان دهي تا از شهري به شهري برند و قومي بيگانه به آنان نگاه كنند و دور و نزديك و شريف و وضيع به آنها چشم دوزند، در حالي كه نه سرپرستي براي آنها مانده نه پشتيباني. چگونه ميتوان از كسي انتظار مراعات داشت كه مادرش جگر پاكان را به دندان كشيد و گوشتش از خـون شـهيدان روييد؟ چگونه در دشمني ما خانواده كوتاهي كند كسي كه ما را با چشم بغض و كنيه مينگرد؟
با اين همه باز بدون آن كه احساس گناه كني و بداني چه كار ميكني با چوب به لب و دندان ابا عبداللّه سالار جوانان اهل بهشت ميزني و ميگويي: "فرياد شادي سر دهيد، دست مريزاد اي يزيد!" چرا نميگويي كه با ريختن خون ذريه محمد(ص) و ستارگان زمين از آل عبدالمطلب، زخم ما را علاج ناپذير كردي و ريشهمان را سوزاندي؟ اكنون نياكان خود را صدا ميزني و گمان ميكني كه با آنها سخن گفتهاي؟ به زودي نزد آنان ميروي و آرزو ميكني كه دستت خشك شده بود و اين كار را نميكردي و زبانت لال ميشد و اين سخن را نميگفتي! خدايا حق ما را بستان و انتقام ما را از اين ستمگران بگير و خشمت را بر كسي كه خون ما را ريخت و حاميان ما را كشت، نازل كن. به خدا سوگند پوست خود را شكافتي و گوشت خود را پاره كردي! تو با اين بار كه از ريختن خون ذريه رسول خدا(ص) و شكستن حرمت عترت و پاره تنش به گردن داري، بر او وارد ميشوي، "و گمان مكن آنانكه در راه خدا كشته ميشوند مردهاند، بلكه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزي ميخورند." (آل عمران/ 169)
همين برايت بس كه خداوند حاكم است و محمد(ص) خصم تو و آن كسي كه كار را براي تو ساخته و پرداخته كرد و تو را بر گردن مسلمين مسلط نمود، به زودي خواهد فهميد كه پاداش ستمگران بد پاداش نيست و آگاه ميشود كه كدام يك از شما پستتر و لشكر كدام يك ضعيفتر است. اگر مصائب دنيا باعث شده كه من با تو سخن بگويم باز هم تو را بيارزش ميدانم و كوبيدنت را لازم و نكوهشت را با ارزش ميشمرم و از جاه و حشمت تو هراسي ندارم، ولي چشم گريان است و دل بريان. اگر امروز ما را به عنوان غنيمت گرفتهاي، به زودي در آنجا كه جز عمل خود را نيابي، ما به زيان تو خواهيم بود و خدا به بندگان خود ستم نميكند.
به خدا شكايت ميكنم و بر او تكيه دارم، پس هر حيله كه داري به كار گير و هر چه ميتواني تـلاش كن و هر چه ميخواهي كوشش كن! به خدا نميتواني ما را از خاطرهها محو كني و وحي ما را بميراني و به نهايت ما نميرسي و ننگ اين ستم را نميتواني از خويش پاك كني. رأي تو بسيار سست و ايام دولت اندك و آن روز كه منادي فرياد ميزند: "لعنت خدا بر ستمكاران باد"، جمعيتات به پريشاني ميگرايد.
سپاس خدا را كه كار پيشينيان ما را با سعادت و مغفرت پايان برد و كار آخرمان را با شهادت و رحمت و از خدا ميخواهم كه ثوابشان را كامل كند و بيفزايد و خودش براي ما خلفي نيكو باشد كه او مهربان و رحيم است و همو براي ما كافي و بهترين وكيل است.
و بدين گونه سخنراني حضرت زينب عليها السلام بيانگر خروج يزيد از اسلام و بياعتقادي او به دين و اثبات كفر و انجام كارهاي زشت و ناپسند اوست. در حقيقت، واقعه با عظمت كربلا، كفرِ پنهان بنياميه را ظاهر و چهره اصلي آنها را براي مردم روشن كرد. تبليغات بنياميه وانمود كرده بود كه بر دشمنان اسلام و بر شورشيان پيروز شدهاند و خاندان آنها را به اسارت درآوردهاند، اما حضرت زينب عليها السلام و امام زينالعابدين عليه السلام با سخنرانيهايشان «جشن» را به «عزا» تبديل كردند و پيروزي را بر كام يزيد تلخ نمودند.
خرابه شام؛
بعد از سخنراني حضرت زينب عليها السلام در مجلس جشن يزيد، كه وضع را بر ضد او تغيير داد، يزيد خاندان امام حسين عليه السلام را در خرابهاي بيسقف جاي داد. اهل بيت، چند روز در آن خرابه بودند و براي امام حسين(ع) و شهداي كربلا عزاداري ميكردند.
در مدتي كه خاندان امام حسين عليه السلام در شام اسير بودند، چند نوبت آنها را به قصر يزيد بردند. يزيد به هيچ وجه حيلهاش عملي نشد و هر بار نتيجه معكوس گرفت. او ناچار شد خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را به مدينه بفرستد.