تشرف جمعی از بیت امام(ره) به حج در سال 52 از زبان عروس ایشان تشرف جمعی از بیت امام(ره) به حج در سال 52 از زبان عروس ایشان تشرف جمعی از بیت امام(ره) به حج در سال 52 از زبان عروس ایشان بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
تشرف جمعی از بیت امام(ره) به حج در سال 52 از زبان عروس ایشان تشرف جمعی از بیت امام(ره) به حج در سال 52 از زبان عروس ایشان تشرف جمعی از بیت امام(ره) به حج در سال 52 از زبان عروس ایشان تشرف جمعی از بیت امام(ره) به حج در سال 52 از زبان عروس ایشان تشرف جمعی از بیت امام(ره) به حج در سال 52 از زبان عروس ایشان

تشرف جمعی از بیت امام(ره) به حج در سال 52 از زبان عروس ایشان

تشرف به حج و به قصد دیدار یار راهی سرزمین وحی شدن برای هر زائری همراه با خاطرات شیرینی است؛ در طول تاریخ بسیاری از افراد با قرض گرفتن از دیگران و مشقت های فراوان خود را به کعبه این مطاف فرشتگان خدا رسانده اند؛ 1400 سال است که این سفر پُر از خاطره زائران سرزمین توحید است؛ جمعی از خانواده امام نیز در دهه 50 با قرض گرفتن از امام (ره) راهی حج شدند که روایت آن از طرف همسر حاج سید احمد خمینی شنیدنی است.

به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، فاطمه طباطبايى، همسر مرحوم حاج سيد احمد آقاي و عروس محترم حضرت امام خميني (ره) در كتاب آئينۀ حُسن، خاطراتى از ويژگي‌هاى ممتاز امام خمينى(س) در امور فردى و اجتماعى، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(س)، ص124 آورده است:
سال 1352 بود كه به همراه حاج ‏‏سيد احمدآقا و فرزندمان حاج ‏‏حسن ‏‏آقا كه بيش از يكى دو سال نداشتند، به نجف رفتيم. طبيعى است كه در آن دوران غربت و تبعيد، حضور ما باعث دلگرمى امام و همسر مكرمه شان باشد.
قرار بود دو ماهى را در نجف باشيم و سپس به ايران مراجعت كنيم. در آن زمان ها سازمان اوقاف نظام طاغوتى مسئول كارهاى حج بود و خيلى ‏‏ها از جمله حاج ‏‏سيد احمدآقا رفتن به سفر حج در آن شرايط از ايران را قبول نداشتند؛ بنابراين مناسب‏‏ ترين موقعيت براى اين سفر از عراق بود كه چند حُسن داشت؛ از جمله خارج از حيطه عمل سازمان اوقاف انجام مى ‏‏شد و علاوه بر آن هزينه سفر بسيار كمتر بود و نيز همسر حضرت امام هم كه بسيار مايل به اين سفر بود، مى ‏‏توانست به همراهى فرزندش حاج ‏‏احمدآقا به زيارت بيايد و شايد مهمتر از همه مدت اقامت ما در نجف، حدود 7 تا 8 ماه طول مى‏ ‏كشيد كه اين خود براى آن دوران امام و همسرشان مى ‏‏توانست بسيار وضع مطلوبى باشد.
زمانى كه صحبت از سفر به ميان آمد، تنها مشكل موجود نبودِ «پول» هزينه سفر بود كه حاج ‏خانم پيشنهاد كردند از آقا قرض بگيريد. كارى كه نه من و نه حاج ‏‏سيداحمدآقا هيچكدام به خود اجازه اين درخواست را از آقا نمى ‏‏داديم.
روزى دور هم نشسته بوديم. خانم گفتند آقا، احمد و همسرش مى‏‏ خواهند به مكه بروند. آقا فرمودند: خوب بروند. خانم گفتند آقا، مكه رفتن پول مى‏ ‏خواهد. آقا در جواب گفتند: هركسى كه مكه مى‏ ‏خواهد برود، پول مى ‏‏خواهد؛ اگه پول داشته باشد مى ‏‏رود و اگر نداشته باشد، نمى ‏‏رود. خانم گفتند، خوب شما قرضشان بدهيد. آقا گفتند: من قرض نمى ‏‏دهم. اين جمله يكى دو بار تكرار شد. در آخر خانم پرسيدند چرا قرض نمى ‏‏دهيد؟ آقا گفتند پول خودم كه نيست؛ من به كسى قرض مى‏‏ دهم كه بدانم برمى ‏‏گرداند، اينها از كجا برمى ‏‏گردانند؟
مجدداً خانم گفتند برمى ‏‏گردانند. آقا گفتند از كجا؟ خانم گفتند خوب اگر مهريه فاطمه را بدهيد، مى ‏‏توانند بروند. راستش اين گفتگو، بويژه اين جمله آخرى براى من بسيار سنگين بود، خصوصاً زمانى كه امام گفتند: مهريه ‏‏اش را مطالبه مى ‏‏كند؟ خوب اگر مطالبه باشد، بحث ديگرى است. كه من به ناچار گفتم نه اصلاً اين بحث ‏‏ها نيست؛ صحبت اين است كه اگر رفتن به حج براى ما واجب باشد، الان بهترين فرصت است. (من به نظر خودم خواستم از زاويه وجوب حج وارد شوم). آقا گفتند اگر پول نداريد، مستطيع نيستيد و برايتان واجب نمى‌‏‏باشد. گفتم بله همينطور است و قضيه تمام شد.
دوـ‏‏سه روز بعد حاج احمدآقا به مادرشان گفت: خانم، ما مى‏‏‌خواهيم برگرديم و بايد مقدمات سفر را فراهم كنيم خانم با ناراحتى گفتند عيب ندارد. براى انجام مقدمات سفر و تنظيم كارهاى لازم، گذرنامه‌‏‏هايمان را به آقاى شيخ‏‏ عبدالعلى قرهى تحويل داديم.
روز بعد سر سفره خانم با ناراحتى گفتند: هفته آخر است كه اينها اينجا هستند، از هفته بعد دوباره تنهايى ما شروع مى‌‏‏شود. امام فرمودند: چرا؛ هستند. خانم با ناراحتى و تعجب گفتند شما كه حاضر نشديد به اينها قرض بدهيد و اينها گذرنامه‌‏‏شان را هم به آ‏‏شيخ تحويل داده‏‏‌اند كه به ايران برگردند ...
آقا با لبخندى گفتند: به حاج‌‏‏شيخ گفتم دست نگه دارد. ما متوجه شديم براى آقا انصرافى پيش آمده، حالا از كجا، نمى‏‏‌دانم، ولى يادم مى‌‏‏آيد كه حاج احمدآقا برايم نقل كردند كه آقا گفته‏‏‌اند: «اگر اطمينان كنم شما قرضتان را پس مى‏‏‌دهيد، من حرفى ندارم به شما قرض بدهم». خوب، حالا چگونه قرضمان را پرداخت مى‌‏‏كنيم؟ من گفتم به محض برگشتن به ايران طلاهايم را مى‌‏‏فروشم و پول آقا را به آقاى پسنديده در ايران تحويل مى‌‏‏دهم.
خلاصه پول را گرفتيم وبه همراهى حاج خانم به مكه مشرف شديم، آنچه در سفر بر ما گذشت داستان طولانى دارد ولى به محض برگشتن به قم طلاهايم را فروختم و قرض آقا را به آقاى پسنديده پرداخت كردم.


| شناسه مطلب: 73280




حج تمتع امام خميني



مطالب مرتبط

نظرات کاربران