جاهلیت جاهلیت جاهلیت بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
جاهلیت جاهلیت جاهلیت جاهلیت جاهلیت

جاهلیت

سنت‌های غیر الهی پیش از اسلام در حجاز   ƒ مفهوم جاهلیت: «جاهلیت» از ریشه «ج ـ ه‍ ـ ل» به معنای نادانی، خشونت، و تکبر همراه عصبیت[1] در تضاد با علم یا حِلم است.[2] بر این پایه، گفته‌اند که مردم عرب پیش از ا

سنت‌هاي غير الهي پيش از اسلام در حجاز

 

ƒ مفهوم جاهليت: «جاهليت» از ريشه
«ج ـ ه‍ ـ ل» به معناي ناداني، خشونت، و تكبر همراه عصبيت[1] در تضاد با علم يا حِلم است.[2] بر اين پايه، گفته‌اند كه مردم عرب پيش از اسلام در ناآگاهي و غرور و خشونت غوطه‌ور بودند. با ظهور اسلام، اين وضع دگرگون شد و بردباري و خردمندي و حكمت جاي آن را گرفت.[3] ساختار قبيله‌اي شكل يافته بر پايه روابط خوني، تغيير يافت و جاي آن را توحيد و برادري ايماني گرفت.[4] مدافعان اين تحليل، نشانه‌اي از آن را در برخي اشعار پيش از اسلام يافته و با استناد به آن، كاربردهاي قرآني «الجاهليه» را تبيين نموده‌اند.[5] دانشنامه‌ها و دائرة المعارف‌هاي معاصر همين ديدگاه را پي گرفته و با استخراج معناي جاهليت از ريشه جهل، به تفسير و تحليل آن پرداخته‌اند.[6] ايزوتسو بيش از ديگران، در دو كتاب خدا و انسان در قرآن و مفاهيم اخلاقي ـ ديني در قرآن كوشيده است تا ساختار اخلاقي جاهليت را در تقابل با اخلاق اسلامي نشان دهد. گلدزيهر نيز بر آن است كه عرب جنوب (يمن) به اخلاقيات و دين گرايش داشتند؛ اما ديگر عرب‌ها، در بدويت و جهالت به سر مي‌بردند و وضعيتي «پيش از ديني» داشتند.[7] در تحليلي مشابه، جاهليت را به وضعيت كوچ‌روي در برابر و نابرخورداري از تمدن و پرستش بت‌ها تفسير كرده‌اند.[8]

 

بر اين ديدگاه مشهور كه جاهليت را داراي مفهومي اخلاقي مي‌داند، ايرادهايي برشمرده‌اند. يكي آن‌كه با اسناد و روايات همخواني ندارد؛ زيرا در منابع اسلامي، مفهوم جاهليت آشكارا بيان نشده است. از اين رو، بازگرداندن آن به ريشه لغوي جهل، به شواهد و مدارك نياز دارد. در دوران معاصر كه تطبيق دادن اسلام با علم و عقلاني دانستن معارف اسلامي در نوشتارهاي نوانديشان ديني، گسترش يافته[9]، اين گرايش كه رويارويي اسلام و جاهليت را به تقابل عقلانيت و جهالت تفسير نمايند، افزايش يافته است. بنا بر اين، كاربرد قرآني اين واژه را بدون شواهد نمي‌توان به معناي مشهور و رايج امروز بازگرداند. از سوي ديگر، شاهدي براي تقابل ميان جاهليت و عقلانيت در عصر قرآن، در دست نيست. اشكال ديگر آن است كه استناد به اشعار پيش از اسلام در اين زمينه سزاوار نيست؛ زيرا افزون بر اين‌كه بر مقصود دلالت ندارد، در قدمت اين شعرها ترديد نموده و آن‌ها را سروده سده‌هاي دوم و سوم ق. دانسته‌اند.[10] ديگر آن‌كه نمي‌توان توضيحي سودمند در باره مفاهيم اخلاقي اسلام در برابر اخلاق جاهلي به دست داد و بازگرداندن مفاهيم قرآني ايمان و كفر و شرك[11] به عقيده و باور، پذيرفتني‌تر از آن است كه آن‌ها را تنها به جنبه اخلاقي فروبكاهيم. وانگهي در دوره پيش از اسلام، ارزش‌هايي همچون سخاوت، مهمان‌نوازي، جوانمردي و شجاعت در رفتار اجتماعي مردم عرب‌ جريان داشته[12] و به آساني نمي‌توان گفت كه مشكل اصلي آن دوره، نابساماني‌هاي اخلاقي بوده و اسلام با هدف دگرگوني آن ظهور كرده است. در قلمرو دانش نيز مردم عرب از آگاهي و دانش تجربي ارزنده‌اي در نجوم و هيئت، پزشكي و درمان، نسب و قيافه‌شناسي، جانورشناسي، شعر و ادبيات، معاملات و تجارت، و صنعت و كشاورزي برخوردار بوده‌اند.[13]

محمد قطب، عنوان جاهليت را براي انسان مدرن و جوامع اروپايي فرورفته در فردگرايي افراطي و فساد و فحشا به كار برد؛ با اين توضيح كه جاهليت با تمدن، ترقي، توسعه دانش‌ها، و زمانه خاص ارتباط ندارد، بلكه «حالتي نفساني» است كه هدايت الهي را پس مي‌راند و گمراهي را برمي‌گزيند.[14] اين بيان اندكي به معناي خاص جاهليت نزديك مي‌شود؛ اما با اين ايراد مواجه است كه آن را به «وضع نفساني» فرد بازمي‌گرداند.

 

با تكيه بر شواهد و مدارك مي‌توان گفت كه واژه جاهليت، اطلاقي خاص‌تر دارد كه از تقابل آن با اصطلاح «اسلام» روشن مي‌گردد.[15] اسلام به معناي تسليم شدن است؛ اما در اصطلاح، به احكام و شريعت الهي شكل گرفته در قالب دين اشاره دارد. (! اسلام) واژه جاهليت نيز بر سنت‌هاي نهاده شده پيش از نزول وحي اطلاق مي‌گردد. بنا بر اين، تقابل جاهليت و اسلام از نوع رويارويي دو سنت و شريعت است كه يكي داراي خاستگاه وحياني است و ديگري در سنت نياكان ريشه دارد. بر اين اساس، مي‌توان ادعا كرد كه مفهوم حقيقي جاهليت در برابر وحيانيت قرار دارد. شواهد اين ديدگاه، افزون بر تقابل جاهليت و اسلام[16]، آن است كه قريش عنوان «صابي» به معناي خارج شونده از چيزي را به سبب خروج پيامبر (ص) از دين جاهليت، بر وي اطلاق مي‌كردند.[17] نيز تعابير «دين الجاهليه»[18]، «ملة الجاهليه»[19]، «شريعة الجاهليه»[20] و «احكام الجاهليه»[21] در برابر دين و احكام اسلام نهاده شده‌اند.[22] منابع، دين جاهليت را با چنين ويژگي‌هايي ياد مي‌كنند: پرستش بت‌ها[23]، شرك و كفر، و داشتن شريعت غير الهي.[24] نيز احكام جاهليت را از اين دست مي‌شمارند: ربا[25]، سوگند خوردن به بت‌ها و بتخانه‌ها[26]، قمار و باده‌نوشي و زنا، ازدواج هم‌زمان با دو خواهر، ازدواج با همسر پدر، و ارث نبردن كودكان[27] و زنان.[28]

 

قرآن در اشاره به باورها و سنت‌هاي جاهلي، تعبير «دين» (كافرون/109، 6) را به كار برده است.[29] گاه در اشاره به آيين جاهليت از عنوان «دين قريش» استفاده شده است.[30] از شواهدي ديگر نيز در اين زمينه مي‌توان ياد كرد؛ از جمله: اسلام احكام و سنن جاهليت را نسخ كرد[31] يا از ميان برد[32]؛ مُخَضرم* را كسي دانسته‌اند كه از كفر جدا شده و به اسلام پيوسته باشد[33]؛ كساني نزد پيامبر (ص) مي‌آمدند و مي‌خواستند از جاهليت خارج شوند و به اسلام وارد گردند.[34] لقب جاهلي يا عبارت «ادرك الجاهلية»[35] براي اشاره به فردي كه در نظام آييني جاهليت مي‌زيست يا عناوين برخي كتاب‌ها همچون مَا كَانَت الْجَاهِلِيَّة تَفْعَلهُ و َوَافَقَ حكم الْإِسْلَام[36] و المسائل التي خالف فيها رسول الله اهلَ الجاهليه[37] نيز نشان مي‌دهند كه جاهليت در مفهوم شريعت و سنن غيرالهي به كار رفته است. آيين جاهليت بر دو پايه افترا بستن به خدا و پيروي از نياكان قرار دارد. در بسياري از آيات قرآن[38] رفتارهايي همچون ترس از تنگي رزق و روزي، شرك، پرستش بت‏ها، انكار معاد، و تفاخر به نياكان[39] به مشركان و كافران نسبت داده شده است.[40] از همين روي، گاه سنت‌هاي جاهليت را به عنوان بدعت‌هايي در دين ابراهيم خوانده‌اند.[41]

 

گسترش تدريجي اسلام، نقطه پايان رواج سنت‌هاي غير الهي در جزيرة العرب بود. در دوران دعوت مكي، در تمايز نهادن ميان اسلام و جاهليت، سياست پيامبر (ص) رعايت اصل (لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِين) (كافرون/109، 6) بود؛ اما به تدريج با گسترش نفوذ اسلام، در اشعار تبليغي مسلمانان، به اراده الهي براي پيروزي نهايي اسلام اشاره مي‌شد.[42] فتح مكه موعد پايان يافتن آيين جاهليت بود؛ زيرا پيامبر نسخ آيين‌ها و سنت‌هاي جاهلي را اعلام كرد.[43]

 

جاهليت به اين مفهوم، با ديدگاه نخست كه جاهليت را به معناي جهل مي‌داند، سازگاري دارد و شامل آن است؛ زيرا بخشي از سنت‌هاي جاهلي همان اخلاق ناپسند دوران جاهليت است كه در سنت نياكان ريشه داشت و اسلام با آن مقابله كرد.

 

واژه جاهليت يك كاربرد فراگير ديگر نيز دارد. اين كاربرد به پيروي از واژه اسلام، در اشاره به دوره و سلسله زماني رواجي يافت[44] كه با تعابير «في الجاهليه»[45]، «زمن الجاهليه»[46] و «عصر الجاهليه»[47] بيان ‌شده است. تعبير قرآني «الجاهلية الاولي» كه به دوره پيش از اسلام تفسير ‌شده[48]، در شكل دادن به اين مفهوم تاريخي بي‌تأثير نبوده است.[49] از جمله، عبارت «جاهليت يا اسلام، كدام را بر مي‌گزيني؟» براي سنجش شاعران دو دوره جاهليت و اسلامي به كار مي‌رفت.[50] در تعيين آغاز دوره جاهليت، اختلاف ورزيده‌اند. زمان‌هاي مختلف از دوره آدم تا نوح[51]، عصر نوح تا ظهور موسي، يا نبوت عيسي تا عصر اسلام را دوران جاهلي خوانده‌اند. معمولاً پايان آن را بعثت پيامبر (ص) و برخي نيز فتح مكه مي‌دانند.[52] محققاني چون جواد علي[53]، هاشم يحيي ‏الملاح[54] و برهان الدين دلو[55] كه در باره دوره پيش از اسلام پژوهش نموده‌اند، در عناوين آثارشان كلمه جاهليت را به كار نبرده‌اند.

 

ƒ جاهليت در قرآن: در قرآن تعابير (ظنَّ الجاهلية) (آل عمران/3، 154)، (حُكمَ الجاهلية) (مائده/5، 50)، (تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأولَى) (احزاب/33، 33) و (حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ) (فتح/48، 26) در نكوهش جاهليت به كار رفته است. بر پايه آيه 154 آل‏عمران/3 در غزوه بدر، كساني به وعده ياري خداوند و پيروزي گمان نيك نداشتند و در درون خود نوعي كفر و تكذيب دعوت پيامبر (ص)[56] يعني «گمان‌ورزي جاهليت» را نهان مي‌كردند.[57] در پيوند با گزارش‌هاي تاريخي كه عرب جاهلي، الله‏ را فقط آفريننده مي‏دانست و او را در زندگي داراي نقش ديگري نمي‌شمرد[58]، اين آيه معناي «ظن جاهليت» به عنوان بخشي از دين جاهلي را روشن مي‌كند. در آيه 33 احزاب/33 از زنان پيامبر (ص) خواسته شده تا در خانه‏هاي خود بمانند و از نشان دادن زيبايي‏هاي خويش به ديگران كه خودنمايي جاهليت نخستين است، خودداري كنند. برخي گفته‌اند كه موضوع اين آيه، كيفيت پوشش زنان نيست؛ بلكه در باره زناني است كه زيورهايي را بر خود بسته، در راه رفتن، براي مردان نمايان مي‌كردند.[59] در گزارشي، جاهليت نخستين را زماني ميان مسيح تا بعثت نبوي دانسته‌اند.[60] مشابه اين مفهوم در متون سيره با تعبير «زيّ الجاهليه» كاربرد داشته است.[61] آيه 26 فتح/48 پافشاري قريش بر حذف «الرحيم» و عنوان «رسول الله»‏ از پيمان‏نامه صلح حديبيه را حميّت جاهليت خوانده است.[62] بر اساس گزارشي ديگر، قريش كه خود را متولي امور مكه مي‌دانست، حضور مقتدرانه پيامبر (ص) در مراسم حج را نشانه ضعف و ننگ خود مي‏شمرد.[63] قرآن اين باور آن‌ها را كه سنتي نياكاني بود، نكوهش كرد. در تفسير آيه 45 مائده/5 گفته‌اند كه مردم عرب در قصاص به جاي يك نفر، جان دو تن يا به جاي يك چشم، دو چشم را مي‌گرفتند.[64] قرآن اين «حكم جاهليت» را بد شمرده و از پيامبر (ص) خواسته است تا وحي و«حكم الله» را معيار رفتار قرار دهد. شأن نزول‌ها نيز به اين رويارويي داوري جاهلي و داوري وحياني اشاره دارند.[65] استناد به اين آيه در بيان تقابل احكام جاهليت و اسلام، در رخدادهاي پس از رحلت پيامبر (ص) مانند دفاع حضرت زهرا3 از حق ارث خود به چشم مي‌خورد.[66]

 

ƒ سنت‌ها و احكام جاهليت: سواد و نوشتن در ميان عرب رواج نداشت[67] و تنها ابزار انتقال دانش و تجربه، از بر كردن و خطابه و شعر بود[68]؛ اما نام برخي سنت‌ها و عقايد مرسوم جاهلي در منابع آمده است.[69] عرب جاهلي به زمان و فصول توجه ويژه داشت و پيوند مكان و زمان نزد آن‌ها موجب پيدايش سنت‌هايي شد.[70] آن‌ها در ثبت نام روزها و ماه‌ها دقت مي‌كردند.[71] يكي از سنت‌هاي جاهليت، انجام نسيء و به تأخير ‌انداختن ماه‌هاي حج به سبب وجود كبيسه هر ساله بود.[72] به گزارش ابوريحان بيروني، دگرگوني و ايجاد تناسب ميان ماه‌هاي حج با كالاهاي فصلي، سبب نسيء بوده؛ زيرا مي‌خواستند حج در فصل پرمحصول برگزار شود.[73] آن‌ها دو سال در ماه ذي‌قعده و دو سال پياپي در ماه ذي‌حجه حج مي‌گزاردند.[74] برخي بر آنند كه موسم حج در فصلي ثابت برگزار مي‌شد و از نظام سال شمسي پيروي مي‌كرد؛ اما چون مردم عرب تابع گاه‌شماري قمري بودند، وجود اين دو نظام گاه‌شماري، موجب اختلاف مي‌شد. از اين رو، با ايجاد نسيء، نسبت ميان ثابت و متغير را حل مي‌كردند.[75] (← نسيء)

 

موسم حج براي مردم قريش و دارندگان كالا، فصلي تجاري بود؛ به ويژه كه اختلاف دو قرنه ايران و روم باعث تعطيلي يا كم رونقي بازرگاني ميان شام و هند به سوي ايران و خراسان شده و زمينه رونق بازرگاني را در شبه جزيره عربستان فراهم ساخته بود.[76] دو كاروان زمستانه و تابستانه كه هاشم بن عبدمناف برنهاده بود، بازرگاني ميان شبه جزيره به سوي يمن و شام را رونق بخشيده بود.[77] چهره‌هايي سرشناس مانند ابوسفيان بن صخر نيز در رشد بازرگاني مكيان نقشي بسزا داشتند.[78] از سوي ديگر، مكه محل تقاطع راه كاروان‌هاي تجاري يمن به سوي سوريه و فلسطين و عراق و مصر و نيز راه تجاري با شرق افريقا بود. موسم حج و رعايت حرمت ماه‌هاي حرام[79]، سبب برقراري آرامش و امنيت مي‌شد و از اين رو، بازارهاي معروف عكاظ و ذي مجاز رونقي ويژه مي‌يافتند. نيز براي برآوردن نيازمندي‌هاي حاجيان، نهادهاي خدماتي مانند رِفادت و سقايت را پديد آورده بودند.[80]

 

در برخي از اين بازارها، پيامبر (ص) حج‌گزاران را به اسلام دعوت مي‌كرد.[81] عرب جاهلي در ماليات رسمي ويژه داشت و به آن پايبند بود.[82] فعاليت بازارهاي محلي و موسمي، زمينه رونق صنايع را در مكه و مدينه فراهم ساخته بود.[83] اسلحه‌سازي، آهنگري، صيقل دادن شمشير، و ساخت زيورآلات در حجاز رواج و اهميت داشت.[84] بازمانده اصطلاحات مربوط به مناصب، نظام اجتماعي، تجارت و معاهدات مانند اَشناق (ديات)[85]، رِفادت* (پذيرايي از حاجيان)، سقايت، ندوه، حُمس، حِلف المُطَيبين*، حِلف الفُضول*، و اَحابيش، نمايي از سنت‌هاي آن عصر را به ما نشان مي‌دهد.[86]

 

در موضوع حج، قبايل عرب چند سنت و آيين متفاوت داشتند. آيين حُمس را قريش برنهاده بود و همه قبايل آن را لازم مي‌شمردند. آيين حِله به رفتار و رسوم مردم بيرون از حرم اطلاق مي‌گرديد. اينان ناچار بودند سنت مكيان را در خوراك و پوشاك و مسكن بپذيرند.[87] عريان طواف كردن، شيوه برخي از همين حله‌اي‌ها بود كه گاه در مكه لباس احرام مخصوص حُمسي نمي‌يافتند.[88] اين‌كه اهل حرم، اهل حل و قبايل بيرون از حرم را به رعايت سنت‌هاي خود وامي‌داشتند، به سبب مجبور ساختن آن‌ها براي خريد كالاي مكيان بود.[89] بسياري از قبايل، تَلبيه‌اي ويژه براي خود برنهاده، آن را در موسم حج اجرا مي‌كردند.[90] پاره‌اي از اين آيين‌ها كه در دين ابراهيم ريشه داشت، به تأييد و امضاي اسلام رسيد.[91] بسياري از اين سنت‌ها كه خاستگاه غير الهي داشت، در حج آخر پيامبر (ص) منسوخ شد. در حجة الوداع، پيامبر (ص) فرمان داد كه هيچ كس در حال شرك حج نگزارد و عريان طواف ننمايد. نيز با نسخ نسيء، دَوَراني بودن ماه‌ها را اعلام كرد.[92] (← حج جاهلي)

 

بر پايه برخي گزارش‌ها، نوحه خواندن بر مرده، طعن زدن در نسب، و استسقاء به ياري كواكب از سنن جاهلي بوده است.[93] سنت جاهلي ديگر، طواف پيرامون مروه و صفا به سبب نصب دو بت در آن جا بود.[94] با تخريب اين بت‌ها، تنها اصل سعي و طواف پيرامون صفا و مروه در اسلام حفظ شد.[95] گفته مي‌شود كه در روزگار جاهليت، مردار را حلال مي‌دانستند[96] و افزون بر اين‌كه ذبح را براي غير خدا انجام مي‌دادند[97]، خون حيوان ذبح شده را بر سنگ‌ها و انصابي كه پيرامون كعبه نهاده بودند، مي‌ريختند و خون و گوشت آن را وسيله تقرب به بت‌ها مي‌شمردند.[98] نيز نماز آن‌ها در مسجدالحرام، سوت زدن و كف زدن بود.[99] (← تصديه)

 

قريش براي پوشاندن كعبه و ساخت پرده مرغوب و مناسب، از قبايل پيرامون مكه كمك گرفت و هزينه اين كار را به شكل نوعي ماليات از همه آن‌ها دريافت نمود تا اين‌كه ابوربيعة بن مغيره تعهد كرد يك سال در ميان، پرده را آماده سازد و يك سال در ميان، خود قريش عهده‌دار تهيه پرده شد.[100] (← پرده كعبه)

 

در حوزه خانواده و اجتماع، همواره تبعيض و نابرابري برقرار بود؛ زيرا سنت‌هاي قومي و نياكاني معيار اصلي روابط به شمار مي‌رفت. مردم روزگار جاهليت فرزند پسر را بر دختر ترجيح مي‌دادند؛ زيرا دختر را مايه ننگ مي‌دانستند. در منابع متقدم، كساني را نام برده‌اند كه چهار تن از دخترانشان را زنده به گور كردند.[101] سنت فرزندخواندگي نيز در جاهليت رواج داشت.[102] پدر بر همه امور خانه سلطه داشت و ارث بردن فقط حق مرد بود و زنان و كودكان از ارث محروم مي‌شدند.[103] پس از مرگ پدر، فرزندش مي‌توانست با زن او ازدواج كند.[104] روش‌هاي گوناگون ازدواج در ميان عرب روزگار جاهليت رواج داشت كه در بيشتر آن‌ها نابرابري و ستم و زورگويي حاكم بود.[105] از گزارش‌ها برمي‌آيد كه زنا در ميان آن‌ها رواج داشت و البته همواره كساني با اين ناهنجاري اجتماعي مبارزه مي‌كردند.[106] ظِهار نيز سنتي شناخته شده‌ بود كه در حكم طلاق شمرده مي‌شد.[107] طلاق حدود مشخص نداشت و تابع دلخواه مرد بود.[108] اسلام با اين سنن جاهليت مبارزه كرد و براي زنان حقوق مختلف مانند حق ارث را تشريع نمود.[109]

 

عرب جاهلي تنها به قوم و قبيله‌اش كه همه چيز خود را از آن كسب مي‌كرد، متعهد بود. بخش عمده ادبيات عرب جاهلي يا «ايام العرب» به حماسه‌سرايي و خاطره‌گويي در باره جنگ‌هاي قبيله‌اي اختصاص دارد.[110] آنان بسياري از معاهدات را با روشن كردن آتش و كنار آن مي‌بستند.[111] پيامبر (ص) نظام مؤاخات را جايگزين روابط قبيله‌اي مبتني بر خون و نژاد كرد[112]؛ اما گاه كه ميان مهاجران و انصار كدورتي رخ مي‌نمود، انتقام‌گيري به سبك جاهليت اتفاق مي‌افتاد.[113]

 

ƒ بت و بت‌پرستي: بتي كه داراي پيكري از چوب و فلز و به شكل انسان يا حيوان بود، وَثَن خوانده مي‌شد و اگر پيكر نداشت، صَنَم ناميده مي‌شد.[114] مردم عرب جاهلي بت‏هايي معروف را مي‌‌پرستيدند؛ همچون: هُبَل، لات، عُزّي، وَدّ، سُواع، نَسْر و يَعوق كه همگي مجسمه‏هايي از جنس سنگ بودند.[115] در اين آيات: (أَ فَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى * وَ مَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأُخْرَى) (نجم/53، 19-20) و (... وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُوَاعًا وَ لا يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْـراً) (نوح/71، 23) نام بيشتر آن‌ها آمده است.[116]

 

هر يك از قبايل عرب جاهلي به پرستش يكي از اجرام آسماني گرايش داشت. از جمله، حِمير، كنانه، لَخم، طي و اسد به ترتيب آفتاب، ماه، مشتري، سهيل و عطارد را مي‏پرستيدند.[117] باور به نيروهاي غيبي جلوه‌گر در جانوران، گياهان و حتي جمادات نيز رواج داشت.[118] تقديس درختان و اهداي هديه به آن‌ها از ديگر باورهاي جاهلي بود.[119]آن‌ها جن و ارواح ناشناخته را عامل شرور و بيماري‌ها مي‌شمردند.[120]

 

در قرآن كريم از بت‌پرستي قوم نوح (نوح/71، 21-24)[121]، قوم عاد (اعراف/7، 70)، ثمود (هود/11، 61-62) كه‌ 70 بت داشتند و ميان مدينه و شام ساكن بودند، اصحاب مدين، اهل ‌سبا، اصحاب القريه (انبياء/21، 52، 59)، و مردم زمان لوط و يونس (انبياء/21، 25) در دوران جاهليت سخن رفته است.[122] حضرت ابراهيم نخستين ‏بار در دوران جاهليت در جزيرة العرب از خداي يگانه و طرد بت‏پرستي سخن گفت.[123] مردم عرب جزيرة العرب به رغم حضور دين ابراهيم و بناي كعبه، به تدريج به شرك گراييدند و پرستش بت‌ها را وسيله تقرب به خدا شمردند.[124]

 

گزارش ابن كلبي (م.204ق.) نشان مي‌دهد كه كساني هنگام ترك حرم مكي قطعه سنگي را با خود برده، در زيستگاه جديد مي‌نهادند و گرد آن طواف مي‌كردند.[125] اما از بيشتر گزارش‌ها بر مي‌آيد كه نخستين بار عمرو بن لُحَي خزاعي، سرپرست مكه، در پي بازگشت از سفر شام، سنگ‌هايي باران‌زا را همراه خود آورد كه به تدريج به بت‌هايي پيرامون كعبه كه مورد تكريم مردم بود، تبديل شدند.[126] در گزارش ديگر آمده كه عمرو بن لحي به سفارش يكي از جنيان به جدّه رفت و پنج بت قوم نوح را يافت و به مكه آورد.[127] همچنين معبد منات در قُدَيد، ميان مكه و مدينه، را به وي نسبت داده‌اند.[128]

 

عرب روزگار جاهليت، معابدي براي اين بت‌ها مي‌ساخت.[129] بيت به معناي معبد، محل پرستش بت‌ها بود و معابدي كه براي مقابله با بيت ‌الله الحرام ساخته مي‌شدند، طاغوت نام داشتند.[130] كعبات يا ذوالكعبات محل عبادت ربيعه بود كه پيرامون آن طواف مي‌كردند. گفته‌اند نام كعبه پس از اسلام به بيت الله الحرام اختصاص يافت.[131] عرب جاهلي برخي فرزندان خود را عبدالكعبه نام مي‌نهادند.[132] مردم روزگار جاهليت، در موسم سالانه به زيارت بت‌ها مي‌رفتند و با قرباني و نذر در برابر آن‌ها كرنش مي‌كردند و فرو فرستادن باران و پيروزي بر دشمنان و اجابت دعاها و شفاي بيماران را درخواست مي‌نمودند.[133] گزارش شده كه در فتح مكه، پيامبر 360 بت نصب شده در كعبه را نابود كرد.[134]

 

بت‌پرستي در جزيرة العرب فراگير بود. از اين رو، كساني كه بت‌پرستي را وانهاده، يگانه‌پرستي پيشه مي‌كردند، شهرت مي‌يافتند و نامشان در تاريخ ثبت مي‌شد.[135] كساني هم به آيين ابراهيم پايبند بودند و به توحيد باور داشتند و با انجام دادن روزه، به شيوه حنفاء زندگي مي‌كردند.[136] حنفاء افزون بر اهتمام به مناسك حج، پاره‌اي از سنت‌هاي ابراهيمي را پاس مي‌داشتند.[137] در ميان سرشناسان روزگار جاهليت، عبدالمطلب را از كساني شمرده‌اند كه از اِستِقسام اَزلام و پرستش بت‌ها دوري كردند و به دين ابراهيم باور داشتند.[138] در باره امضايي بودن پاره‌اي از سنت‌هاي جاهلي در دين اسلام، گفته‌اند كه اين سنت‌ها داراي خاستگاه وحياني و پيشينه در دين ابراهيم بوده‌اند.[139]

 

منابع

آثار ابن باديس: عبدالحميد بن باديس الصنهاجي (م.1359ق.)، به كوشش عمار طالبي، مكتبة الشركة الجزائريه، 1388ق؛ الآثار الباقيه: ابوريحان بيروني (م.440ق.)، تهران، ميراث مكتوب، 1422ق؛ ابهي المراد في شرح مؤتمر علماء بغداد: محمد جميل حمود، بيروت، اعلمي، 1423ق؛ اثارة الترغيب: محمد بن اسحق الخوارزمي (م.827ق.)، به كوشش الذهبي، مكه، مكتبة نزار مصطفي الباز، 1418ق؛ احقاق الحق: نورالله الحسيني الشوشتري (م.1019ق.)، تعليق: شهاب الدين نجفي، قم، مكتبة النجفي، 1406ق؛ احكام القرآن: ابن العربي (م.543ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ احكام القرآن: كيالهراسي (م.504ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1422ق؛ اخبار النساء: عبدالرحمن الجوزي (م.597ق.)، به كوشش نزار رضا، بيروت، دار مكتبة الحياة، 1982م؛ اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ اخبار مكه: الفاكهي (م.279ق.)، به كوشش ابن دهيش، بيروت، دار خضر، 1414ق؛ الادارة في عصر الرسول (ص): احمد عجاج كرمي، القاهره، دار السلام، 1427ق؛ الادب الجاهلي في آثار الدارسين: عفيف عبدالرحمن، دار الفكر، 1987م؛ الازمنة و الامكنه: احمد المرزوقي (م.421ق.)، به كوشش المنصور، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق؛ الازمنة و تلبية الجاهليه: محمد بن المستنير قطرب (م.206ق.)، به كوشش حاتم الضامن، الرساله، 1405ق؛ اسباب النزول: الواحدي (م.468ق.)، به كوشش كمال بسيوني، بيروت، دار الكتب العلميه، 1411ق؛ الاستغاثه: ابوالقاسم الكوفي (م.352ق.)، تهران، اعلمي، 1373ش؛ الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: علي ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ اصلاح المنطق: ابن السكيت (م.244ق.)، به كوشش احمد شاكر و عبدالسلام، قاهره، دار المعارف، 1949م؛ الاصنام (تنكيس الاصنام): هشام بن محمد كلبي (م.204ق.)، به كوشش احمد زكي، تهران، تابان، 1348ش؛ اضواء البيان: محمد امين الشنقيطي (م.1393ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ الاعتصام: الشاطبي (م.790ق.)، به كوشش عبدالرزاق المهدي، بيروت، دار الكتاب العربي، 1417ق؛ اعلام النبوه: ابن ابي‌حاتم (م.327ق.)، به كوشش صلاح الصاوي و اعواني، تهران، 1356ش؛ اعلام الوري: الطبرسي (م.548ق.)، تهران، اسلاميه، 1390ق؛ الاغاني: ابوالفرج الاصفهاني (م.356ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق؛ الاكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله (ص): سليمان بن موسي الحميري (م.634ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ الامالي: عبدالرحمن الزجاجي (م.337ق.)، به كوشش عبدالسلام، بيروت، دار الجيل، 1407ق؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ الانصاف في مسائل دام فيها الخلاف: السبحاني، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، 1381ش؛ الاوائل: ابوهلال العسكري (م.395ق.)، طنطا، دار البشير، 1408ق؛ ايسر التفاسير: جابر الجزائري، مدينه، مكتبة العلوم و الحكم، 1424ق؛ الايضاح: الفضل بن شاذان (م.260ق.)، به كوشش الحسيني الارموي، دانشگاه تهران، 1363ش؛ البحر الزخار (مسند البزار): احمد البزار (م.292ق.)، به كوشش زين الله و عادل بن سعد، مدينه، مكتبة العلوم و الحكم، 2009م؛ البحر المحيط: ابوحيان الاندلسي (م.754ق.)، بيروت، دار الفكر، 1412ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛ تاريخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.808ق.)، به كوشش خليل شحاده، بيروت، دار الفكر، 1408ق؛ تاريخ تحقيقي اسلام: محمد هادي يوسفي غروي، ترجمه: حسين علي عربي، قم، مؤسسه امام خميني1، 1383ش؛ تاريخ العرب القديم: توفيق برو، دار الفكر، 1422ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ تأويل الدعائم: النعمان المغربي (م.363ق.)، قاهره، دار المعارف؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تجارب الامم: ابوعلي مسكويه (م.421ق.)، به كوشش امامي، تهران، سروش، 1379ش؛ تصحيفات المحدثين: حسن بن عبدالله العسكري (م.382ق.)، القاهره، المطبعة العربية الحديثه، 1402ق؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ تفسير المراغي: المراغي (م.1371ق.)، دار الفكر؛ تفسير سورآبادي: عتيق نيشابوري (م.494ق.)، به كوشش سيرجاني، تهران، نشر نو، 1381ش؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ التلخيص في معرفة الاسماء و الاشياء: ابوهلال العسكري (م.395ق.)، به كوشش عزه حسن، دمشق، دار طلاس، 1996م؛ التنبيه و الاشراف: المسعودي (م.345ق.)، بيروت، دار صعب؛ التوضيح الانور: خضر الرازي الجبلرودي (م. قرن9ق.)، به كوشش رجايي، قم، كتابخانه نجفي، 1424ق؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ جاهلية القرن العشرين: محمد قطب، مكتبة وهيه، 1384ق؛ جزيرة العرب قبل الاسلام: برهان الدين دلو، بيروت، دار الفارابي، 1989م؛ جمهرة اللغه: ابن دريد (م.321ق.)، به كوشش رمزي بعلبكي، بيروت، دار العلم للملايين، 1987م؛ خدا و انسان در قرآن: توشيهيكو ايزوتسو، ترجمه: آرام، تهران، سهامي، 1361ش؛ دانشنامه جهان اسلام: زير نظر حداد عادل و ديگران، تهران، بنياد دائرة المعارف اسلامي، 1378ش؛ دائرة المعارف الاسلاميه: ترجمه: شنتاوي و ديگران، بيروت، دار المعرفه، 1933م؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي: زير نظر بجنوردي، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش؛ دائرة المعارف جهان نوين اسلام: جان ال اسپوزيتو، ترجمه و تحقيق: طارمي و ديگران، تهران، نشر كتاب مرجع، 1388ش؛ دائرة المعارف قرآن كريم: مركز فرهنگ و معارف قرآن، قم، بوستان كتاب، 1386ش؛ الدلائل في غريب الحديث: قاسم السرقسطي (م.302ق.)، به كوشش القناس، رياض، عبيكان، 1422ق؛ راه‌هاي نفوذ فارسي در فرهنگ و زبان عرب جاهلي: آذرتاش آذرنوش، توس، 1388ش؛ زاد المسير: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش عبدالرزاق، بيروت، دار الكتاب العربي، 1422ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.8-213ق.)، به كوشش محمد محيي الدين، مصر، مكتبة محمد علي صبيح، 1383ق؛ شرح الشفاء: قاضي عياض (م.544ق.) و ملا علي قاري (م.1014ق.)، به كوشش عبدالله خليلي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛ شرح ديوان حسان بن ثابت الانصاري: عبدالرحمن البرقوقي، بيروت، دار الاندلس، 1980م؛ شرح نهج البلاغه: ابنابي‌الحديد (م.656ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربيه، 1378ق؛ شيخ محمد بن عبدالوهاب و منهجه في مباحث العقيده: آمنه محمد نصير، بيروت، دار الشروق، 1403ق؛ الصاحبي في فقه اللغة العربيه: ابن فارس (م.395ق.)، محمد علي بيضون، 1418ق؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ فقه النكاح و الفرائض: محمد عبداللطيف قنديل؛ الكامل في التاريخ: علي ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ كشف الارتياب: سيد محسن الامين (م.1371ق.)، به كوشش امين، مكتبة الحريس، 1382ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1415ق؛ المحبّر: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده؛ المرأة العربية في جاهليتها و اسلامها: عبدالله بن عفيفي الباجوري، مدينه، مكتبة الثقافه، 1350ق؛ مروج الذهب: المسعودي (م.346ق.)، به كوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409ق؛ المزهر في علوم اللغه: السيوطي (م.911ق.)، به كوشش علي منصور، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ مشارق انوار اليقين في اسرار امير المؤمنين (ع): رجب البرسي (م.813ق.)، به كوشش عاشوري، بيروت، اعلمي، 1422ق؛ المصابيح: ابوالعباس احمد بن ابراهيم (م.353ق.)، به كوشش عبدالله حوثي، صنعاء، مؤسسة الامام زيد بن علي، 1423ق؛ المعارف: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قم، الرضي، 1373ش؛ معجم مقاييس اللغه: ابن فارس (م.395ق.)، به كوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبليغات، 1404ق؛ مفاهيم اخلاقي ديني در قرآن: توشيهيكو ايزوتسو، ترجمه: بدره‌اي، تهران، فرزان روز، 1378ش؛ المفصل: جواد علي، دار الساقي، 1424ق؛ مفيد الانام و نور الظلام: عبدالله بن عبدالرحمن النجدي، قاهره، مكتبة النهضة المصريه، 1389ق؛ من احكام الفقه الاسلامي: عبدالله بن جارالله آل جارالله، مدينه، الجامعة الاسلاميه، 1409ق؛ الوافي بالوفيات: الصفدي (م.764ق.)، به كوشش الارنؤوط و تركي مصطفي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1420ق؛ الهدي الي دين المصطفي (ص): البلاغي (م.1352ق.)، بيروت، الاعلمي، 1405ق.

 

علي احمدي ميرآقا

 
[1]. نك: تصحيفات المحدثين، ج1، ص291.

[2]. الايضاح، ج1، ص156؛ الصحاح، ج4، ص1663؛ لسان العرب، ج1، ص129، «جهل».

[3]. خدا و انسان در قرآن، ص262-283؛ مفاهيم اخلاقي، ص113-116؛ جاهلية القرن العشرين، ص8.

[4]. مفاهيم اخلاقي، ص113-116.

[5]. نك: جزيرة العرب قبل الاسلام، ج1، ص244-264؛ مفاهيم اخلاقي، ص96-101.

[6]. نك: دانشنامه جهان اسلام، ج9، ص510؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج17، ص440؛ دائرة المعارف قرآن كريم، ص441-465.

[7]. دائرة المعارف اسلام، ج2، ص487-489.

[8]. نفوذ فارسي در فرهنگ عربي، ص15.

[9]. نك: دائرة المعارف جهان نوين اسلام، ج2، ص284-285.

[10]. نك: جزيرة العرب قبل الاسلام، ص267-271؛ الادب الجاهلي، ص55-58.

[11]. نك: خدا و انسان در قرآن، ص257-263؛ مفاهيم اخلاقي، ص373-464.

[12]. نك: مفاهيم اخلاقي، ص127-128؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج18، ص687-692، «جود».

[13]. نك: المفصل.

[14]. جاهلية القرن العشرين، ص9، 11.

[15]. ابهي المراد، ج2، ص267؛ الاعتصام، ص341؛ احقاق الحق، ج19، ص166.

[16]. الاستغاثه، ص84، 114.

[17]. البداية و النهايه، ج3، ص80.

[18]. نك: الايضاح، ص506؛ الاستغاثه، ص111-112؛ شرح الشفا، ج1، ص590.

[19]. التفسير الكبير، ج9، ص47.

[20]. شرح نهج البلاغه، ج17، ص111.

[21]. الاستغاثه، ص84؛ الانصاف، ج2، ص222.

[22]. نك: الاغاني، ج16، ص317؛ نك: الادب الجاهلي، ص129.

[23]. نك: انساب الاشراف، ج10، ص469.

[24]. الاستغاثه، ص111؛ مشارق انوار اليقين، ص326؛ كشف الارتياب، ص135.

[25]. احكام القرآن، كياهراسي، ج1، ص232؛ من احكام الفقه الاسلامي، ص42، 55.

[26]. الدلائل في غريب الحديث، ج1، ص110.

[27]. احكام القرآن، كياهراسي، ج2، ص42، 443.

[28]. اعلام النبوه، ص258-259؛ التوضيح الانور، ص311-312؛ احقاق الحق، ج19، ص161.

[29]. نك: البداية و النهايه، ج2، ص281.

[30]. انساب الاشراف، ج10، ص470.

[31]. الانصاف، ج2، ص222؛ الاستيعاب، ج1، ص64.

[32]. اعلام الوري، ص113، 127؛ نك: اعلام النبوه، ص83.

[33]. الصاحبي في فقه اللغه، ص53؛ الاوائل، ص45؛ المزهر، ج2، ص415.

[34]. اسد الغابه، ج1، ص175-177؛ ايسر التفاسير، ج1، ص375.

[35]. الاستيعاب، ج1، ص101.

[36]. الوافي بالوفيات، ج27، ص213.

[37]. الشيخ محمد بن عبدالوهاب، ص39.

[38]. نك: المعجم المفهرس، «آباء، افتراء».

[39]. احكام القرآن، ابن عربي، ج1، ص89.

[40]. نك: مفاهيم اخلاقي، ص263.

[41]. الاعتصام، ص336.

[42]. نك: شرح ديوان حسان بن ثابت، ص70-73.

[43]. انساب الاشراف، ج1، ص461.

[44]. نك: الاستيعاب، ج1، ص303.

[45]. الاستيعاب، ج2، ص616؛ البداية و النهايه، ج2، ص241.

[46]. البداية و النهايه، ج3، ص25.

[47]. امتاع الاسماع، ج4، ص212.

[48]. اسد الغابه، ج3، ص728؛ التحقيق، ج2، ص133، «جهل».

[49]. نك: الاستيعاب، ج1، ص344.

[50]. الاغاني، ج8، ص250؛ نك: المزهر، ج2، ص406-407.

[51]. تاريخ طبري، ج1، ص167؛ المنتظم، ج1، ص235.

[52]. نك: المفصل، ج1، ص41.

[53]. نك: المفصل.

[54]. نك: الوسيط في تاريخ العرب قبل الاسلام.

[55]. نك: جزيرة العرب قبل الاسلام.

[56]. تفسير قرطبي، ج4، ص242-243.

[57]. البحر المحيط، ج3، ص392.

[58]. الاصنام، ص33.

[59]. المرأة العربيه، ص108-109.

[60]. احكام القرآن، ابن عربي، ج3، ص1537.

[61]. اسد الغابه، ج1، ص177.

[62]. جامع البيان، ج26، ص134-135؛ التبيان، ج9، ص334.

[63]. مجمع البيان، ج9، ص210.

[64]. احكام القرآن، ابن عربي، ج2، ص625.

[65]. جامع البيان، ج5، ص212؛ اسباب النزول، ص108-109؛ زاد المسير، ج2، ص287.

[66]. احقاق الحق، ج19، ص166.

[67]. نك: المزهر، ج2، ص301.

[68]. الآثار الباقيه، ص180.

[69]. المفصل، ج1، ص66-68.

[70]. نك: الازمنة و الامكنه، ص18؛ الازمنة و تلبية الجاهليه، ص16-37؛ التلخيص، ص266-270.

[71]. المزهر، ج1، ص174-175، 239.

[72]. التنبيه و الاشراف، ص186.

[73]. الآثار الباقيه، ص71، 415.

[74]. الازمنة و الامكنه، ص68؛ نك: الدلائل في غريب الحديث، ج1، ص107.

[75]. جزيرة العرب قبل الاسلام، ج2، ص267-270.

[76]. تاريخ العرب القديم، ص238.

[77]. تاريخ العرب القديم، ص239.

[78]. الاغاني، ج6، ص522.

[79]. الاوائل، ص55؛ الدلائل في غريب الحديث، ج3،
ص1098.

[80]. جزيرة العرب قبل الاسلام، ج1، ص141-149؛ مفيد الانام، ص54-56؛ نك: اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص187-190.

[81]. الاستيعاب، ج2، ص677؛ البداية و النهايه، ج3، ص41.

[82]. الاوائل، ص44.

[83]. جزيرة العرب قبل الاسلام، ج1، ص102-103.

[84]. المعارف، ص575؛ الازمنة و الامكنه، ص515؛ جزيرة العرب قبل الاسلام، ج1، ص109-120.

[85]. اسد الغابه، ج3، ص206.

[86]. تاريخ العرب القديم، ص177، 298-299؛ نك: مفيد الانام.

[87]. نك: اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص179-182.

[88]. اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص182.

[89]. جزيرة العرب قبل الاسلام، ج2، ص272-280.

[90]. نك: الازمنة و تلبية الجاهليه، ص38-45.

[91]. احكام القرآن، ابن عربي، ج2، ص536.

[92]. التنبيه و الاشراف، ص186-187؛ الاكتفاء، ج‏1، ص56؛ مفيد الانام، ص185-186.

[93]. الاستيعاب، ج1، ص249؛ الازمنة و الامكنه، ص69.

[94]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص254؛ اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص240-242.

[95]. اسد الغابه، ج2، ص170؛ اثارة الترغيب، ج1، ص48؛ اضواء البيان، ج4، ص421.

[96]. احكام القرآن، ابن عربي، ج1، ص52.

[97]. نك: اصلاح المنطق، ج1، ص43.

[98]. احكام القرآن، ابن عربي، ج1، ص134؛ اسد الغابه، ج3، ص198؛ جزيرة العرب قبل الاسلام، ج2، ص286-287.

[99]. تأويل الدعائم، ج1، ص52.

[100]. اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص251؛ الاغاني، ج1، ص80.

[101]. اسد الغابه، ج1، ص323؛ آثار ابن باديس، ج1، ص252-253.

[102]. الاستغاثه، ص122؛ الهدي الي دين المصطفي، ج1، ص184.

[103]. تاريخ العرب القديم، ص268-270.

[104]. الاغاني، ج1، ص48.

[105]. نك: الاعتصام، ص336؛ جزيرة العرب قبل الاسلام، ج1، ص189-203؛ نك: اخبار النساء، ص46-47، 140.

[106]. اخبار النساء، ص171.

[107]. فقه النكاح، ص264.

[108]. المحبر، ص309-310.

[109]. الانصاف، ج2، ص222؛ فقه النكاح، ص282.

[110]. نك: مروج الذهب، ج2، ص101؛ الكامل، ج1، ص502.

[111]. الاوائل، ص35-36.

[112]. الادارة في عصر الرسول، ص78.

[113]. آثار ابن باديس، ج2، ص158-159.

[114]. العين، ج8، ص13، «دبب»؛ جمهرة اللغه، ج1، ص65، «بدد»؛ لسان العرب، ج12، ص349، «صنم».

[115]. الاصنام، ص9-11؛ معجم مقاييس اللغه، ج3، ص314؛ لسان العرب، ج12، ص349، «صنم».

[116]. نك: الاصنام، ص6-59؛ دائرة المعارف قرآن كريم، ج5، ص312-349، «بت‌پرستي».

[117]. المفصل، ج6، ص57-58.

[118]. تاريخ تحقيقي اسلام، ج1، ص100.

[119]. نك: الاصنام، ص26-27؛ معجم البلدان، ج4، ص117-118.

[120]. الازمنة و الامكنه، ص409؛ تاريخ العرب القديم، ص276.

[121]. نك: البداية و النهايه، ج1، ص105.

[122]. تاريخ ابن خلدون، ج2، ص23؛ البداية و النهايه، ج1، ص123، 130، 229.

[123]. جامع البيان، ج7، ص323؛ تفسير سورآبادي، ج2، ص1234؛ تفسير مراغي، ج1، ص220.

[124]. السيرة النبويه، ج1، ص77-78؛ الاعتصام، ص26.

[125]. الاصنام، ص6.

[126]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص254؛ مروج الذهب، ج2، ص29؛ سبل الهدي، ج1، ص257.

[127]. الاصنام، ص8؛ المفصل، ج11، ص79-81.

[128]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص254؛ امتاع الاسماع، ج4، ص331.

[129]. نك: الاصنام.

[130]. الدلائل في غريب الحديث، ج1، ص110-111.

[131]. جزيرة العرب قبل الاسلام، ج2، ص261-262.

[132]. اسد الغابه، ج3، ص376.

[133]. جزيرة العرب قبل الاسلام، ج2، ص31-33.

[134]. امتاع الاسماع، ج5، ص73؛ ج7، ص239.

[135]. نك: الاغاني، ج5، ص10.

[136]. اسد الغابه، ج4، ص516.

[137]. الامالي، ص2.

[138]. المصابيح، ج1، ص170-171.

[139]. نك: امتاع الاسماع، ج8، ص349.


| شناسه مطلب: 86877




بت‌پرستي بت



نظرات کاربران