شبهه: لعن و تکفیر ائمه اهل سنت از سوی شیعه شبهه: لعن و تکفیر ائمه اهل سنت از سوی شیعه شبهه: لعن و تکفیر ائمه اهل سنت از سوی شیعه بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
شبهه: لعن و تکفیر ائمه اهل سنت از سوی شیعه شبهه: لعن و تکفیر ائمه اهل سنت از سوی شیعه شبهه: لعن و تکفیر ائمه اهل سنت از سوی شیعه شبهه: لعن و تکفیر ائمه اهل سنت از سوی شیعه شبهه: لعن و تکفیر ائمه اهل سنت از سوی شیعه

شبهه: لعن و تکفیر ائمه اهل سنت از سوی شیعه

«احسان الهی ظهیر» یکی از نویسندگان وهابی در نقد دیدگاه شیعه می‌نویسد: «از نگاه شیعیان همه ائمه مسلمین مانند مالک، ابوحنیفه، شافعی، احمد حنبل و بخاری کافر و ملعون‌اند».

شبهه: لعن و تکفیر ائمه اهل سنت از سوی شیعه


«احسان الهی ظهیر» یکی از نویسندگان وهابی در نقد دیدگاه شیعه می‌نویسد: «از نگاه شیعیان همه ائمه مسلمین مانند مالک، ابوحنیفه، شافعی، احمد حنبل و بخاری کافر و ملعون‌اند».[1]


پاسخ شبهه


در پاسخ به این شبهه ملاحظاتی وجود دارد که به ترتیب بیان می‌شود:


اولاً: بدیهی است که برای اثبات هر ادعایی باید مستندات و دلایلی متناسب با آن ارائه گردد. ادعای لعن و تکفیر ائمه اهل سنت توسط شیعیان، اتهام بزرگی است که حتماً باید مستند به دلایلی باشد؛ ولی نویسنده این شبهه، برای ادعایش هیچ دلیلی ارائه نداده است، پس معلوم می‌شود که این ادعا از تهمت‌ها و افتراهایی است که در راستای اهداف خاص صورت می‌گیرد. با توجه به شناختی که از نویسنده داریم، دو هدف عمده در نظریه‌پردازی خونین او مدّ نظر می‌باشد: یکی بدنام نمودن شیعیان در میان برادران اهل سنت؛ دوم اختلاف‌افکنی بین امت اسلامی که پیامدهای آن خون‌ریزی شیعیان و کشتار بی‌رحمانه است که سال‌هاست در شبه‌قاره شاهدیم.


ثانیاً: تکفیر یک مسلمان، پیامدهای بسیار بد و ناگواری به دنبال دارد و به این آسانی نیست. در روایات نورانی‌ای که در منابع شیعه و اهل سنت به ما رسیده، پیامبر رحمت ص بشدّت تمام مسلمانان را از تکفیر همدیگر منع نموده است. پیامبر ص فرمود:


لا یرمی رجل رجلا بالفسوق ولا یرمیه بالکفر إلا ارتدت علیه، إن لم یکن صاحبه کذلک.


اگر کسی فردی را تکفیر کند و آن فرد، شایستگی تکفیر را نداشته باشد، آن تکفیر به خود تکفیر کننده باز می‌گردد.[2]


در روایت دیگری آمده است:


من أکفر أهل لا إله الا الله فهو إلى الکفر أقرب.[3]


کسی که گوینده «لا إله إلا الله» را تکفیر کند، او خودش به کفر نزدیک‌تر است از آن شخص.


در طول تاریخ اسلام هیچ‌گاه شیعیان، فرقه‌ها و نحلههای دیگر اسلامی را تکفیر نکرده‌اند، ولی خود به بهانه‌های مختلف و تهمت‌های ناروا بارها مورد تکفیر قرار گرفته‌اند و تلفات بی‌شماری داده‌اند، که تمام اینها در تاریخ ثبت و ضبط شده است البته تنها شیعیان نبوده‌اند که هدف تیر تکفیر قرار گرفته‌اند؛ بلکه خود فرقه‌ها و گروه‌های مخالف شیعه نیز همدیگر را تکفیر نموده‌اند که مشکلات فراوانی را برای جامعه اسلامی به وجود آورده است. «رشید رضا» پس از آنکه به داستان عبدالله بن أبی و نماز خواندن پیامبر اسلام ص به جنازه این منافق اشاره می‌کند، می‌گوید: فَلْیَعْتَبِرْ بِهَذَا مُتَفَقِّهَةُ زَمَانِنَا الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی تَکْفِیرِ مَنْ یُخَالِفُ شَیْئًا مِنْ تَقَالِیدِهِمْ وَعَادَاتِهِمْ وَإِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْبَصِیرَةِ فِی دِینِهِ وَإِیمَانِهِ وَالتَّقْوَى فِی عَمَلِهِ.[4]


فقیهان زمان ما که در تکفیر مخالفین خویش هرچند که از اهل بصیرت، دیانت و تقوا در عمل‌اند، شتاب می‌کنند، از این واقعه عبرت بگیرند.


ثالثاً: شیعیان نه‌تنها أئمه مذاهب دیگر را لعن و تکفیر نمی‌کنند، بلکه از آنها به تکریم و احترام بسیار یاد می‌نمایند؛ زیرا در عین اختلاف شیعیان با مذاهب دیگر، در پاره‌ای از مسائل کلامی و فقهی و در بسیاری از مسائل اصولی و ضروری دین، چون توحید، نبوت و معاد با
هم هماهنگ و توافق داریم. همان اصول مشترک باعث می‌شود که نه‌تنها از بدگویی به همدیگر بپرهیزیم، بلکه به دیدگاه‌ها و نظرات یکدیگر احترام بگزاریم؛ زیرا اختلافات به مسائل اجتهادی باز می‌گردد، نه به اصول و ضروریات دینی. بدیهی است که در این‌گونه مسائل عذر انسان پذیرفته است.


اگر به منابع اصیل شیعه مراجعه شود و دیدگاه شیعه نسبت به ائمه چهارگانه اهل سنت و بقیه بزرگان مذاهب بررسی شود، روشن خواهد شد که نگاه شیعه به آنها به دلیل خدمات علمی آنان به فرهنگ و تمدن اسلامی، از جهات مثبت است و افزون بر آن، تعامل مثبت ائمه اهل سنت با اهل بیت پیامبر ص از قدیم مورد توجه شیعه بوده است.[5]


اشعار شافعی در محبت اهل بیت پیامبر ص در بیشتر آثار شیعه آمده است و شیعیان به آن آگاهند.


شافعی در فضل امیرالمومنین و اهل بیت: اشعار بسیاری دارد. ایشان در قصیده مشهوری می‌گوید:


 


إذا فی مجلس ذکروا علیاً
 

وسبطیه وفاطمة الزکیة
 

یقال تجاوزوا یا قوم هذا
 

فهذا من حدیث الرافضیة
 

برئت إلى المهیمن من أناس
 

یرون الرفض حبّ الفاطمیة
 

على آل الرسول صلاة ربی
 

ولعنته لتلک الجاهلیة
 

یا اهل بیت رسول الله حبکم
 

فرض من الله فی القرآن أنزله
 

کفاکم من عظیم الفضل أنکم
 

من لم یصل علیکم لا صلاة له
 


 

اگر در مجلسی، علی و دو فرزندش حسن و حسین و فاطمه: را یاد می‌کنیم، به ما می‌گویند این حرف‌ها را کنار بگذارید و این، حرف رافضی‌هاست. من به خداوند پناه می‌برم از مردمی که عشق به فاطمه س را، علامت رفض می‌دانند.


درود خدای من بر آل پیامبر باد و لعنت حق بر این نادانان و جاهلان. ای اهل بیت پیامبر! محبت شما امر واجبی است که خداوند در قرآن آن را دستور داده است. ای اهل پیامبر! این فضیلت برای شما بس که اگر کسی بر شما درود نفرستد، نمازش باطل است.


تمام فرق اسلامی، درود بر پیامبر اکرم ص و آل او را، جزء واجبات می‌دانند.


همچنین در شعر زیبایی دیگری می‌گوید:


یا راکبا قف بالمحصب من منى
 

واهتف بساکن خیفها والناهض
 

سحرا إذا فاض الحجیج إلى منى
 

فیضاً کملتطم الفرات الفائض
 

إن کان رفضا حبّ آل محمد
 

فلیشهد الثقلان أنی رافضی
 


 

ای راکب! برو بالای مِنا بایست و وقتی سیل جمعیت حاجیان به سوی منا سرازیر شود، در آنجا این را به حاجیان اعلام کن: اگر محبت آل پیامبر ص، نشانه رفض باشد، تمام جن و إنس شهادت بدهند که منِ شافعی، رافضی هستم.[6]


همچنین شیعه همان احترامی را که به شافعی دارد، نسبت به ابوحنیفه و همه بزرگان اهل سنت نیز دارد. البته این بدان معنا نیست که شیعیان با اهل سنت اختلاف ندارند؛ بلکه در عین اختلاف، وجوه مشترکی داریم که یکی از آنها توجه ائمه اهل سنت چون ابوحنیفه به اهل بیت: می‌باشد.


اهل بیت: در نگاه ابوحنیفه از مقام والا و ممتازی برخوردارند. او معترف به ولایت و محبت اهل بیت، فضایل و مناقب و مرجعیت علمی آنان است و از اهل بیت به گونه‌ای با تعظیم و تجلیل یاد می‌کند که در مورد کس دیگری چنین تعظیمی از او دیده نشده است.


دکتر «مصطفی الشکعه» درباره محبت ورزیدن ابوحنیفة به اهل بیت: می‌نویسد:


ابوحنیفه محبّ و دوستدار اهل بیت رسول خدا ص بود و به آنان احترام می‌گزارد و به فضایل و مناقب‌شان باور داشت و علم و دانش را از آنان فراگرفت و به حقانیت‌شان حکم می‌کرد. از امام حسن و امام حسین و امام علی بن الحسین و امام باقر و امام صادق ع و سایر ائمه و فرزندان حضرت فاطمه س تمجید و ستایش می‌کرد.[7]


باتوجه به اوضاع و شرایط کوفه در عصر ابوحنیفه و حضور شیعیان در آن دیار، تعامل او با شیعیان که محب و پیرو اهل بیت بودند، آن‌قدر صمیمی و نزدیک بود که برخی از نویسندگان و مورخان ابوحنیفه را به عنوان یک شیعه محبّ و گاه یک شیعه سیاسی شمرده‌اند.[8]


ابوحنیفه درباره امام علی، امام صادق، امام باقر و زید بن علی: فضایل و مناقب فراوان نقل کرده است. از ابوحنیفه درباره جنگ جمل پرسیده شد؛ گفت: «علی ع در آن جنگ به عدالت رفتار کرد و آگاه‌ترین مردم در برابر اهل بغی بود».[9]


ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» به نقل از ابوحنیفه می‌گوید:


مدتی نزد جعفر بن محمد ع رفت‌وآمد می‌کردم. او را همواره در یکی از سه حالت دیدم؛ یا نماز می‌خواند، یا در حال روزه بود، یا قرآن تلاوت می‌کرد و هرگز او را ندیدم که بدون وضو حدیث نقل کند.[10]


ابوحنیفه روزی به در منزل امام صادق ع آمد. امام ع از خانه خارج شد؛ در حالی که به عصا تکیه داده بود. ابوحنیفه به حضرت گفت: «ای اباعبدالله ع این عصا چیست؟ سن و سال تو اقتضا ندارد که به عصا نیاز داشته باشی؟» امام فرمود: «بلی، اما این عصای رسول خدا ص است و می‌خواهم به آن تبرّک بجویم». ابوحنیفه گفت: «اگر می‌دانستم این عصای رسول خدا ص است، بلند می‌شدم، آن را می‌بوسیدم». امام فرمود: «سبحان الله!» و از آرنج ابوحنیفه کشید و با اشاره به مو و پوست بدن خود فرمود: ای نعمان تو می‌دانی که این موی از موی رسول خدا ص و این پوست از پوست آن حضرت است؛ پس چرا نبوسیدی؟» ابوحنیفه خم شد تا دست امام را ببوسد.[11]


از منابع اهل سنت استفاده می‌شود که ابوحنیفه با حضرت امام باقر7 ع رابطه دوستانه داشته است.


ابوزهره با نقل روایت‌ها و گفت‌وگوهایی از امام باقر ع و ابوحنیفه معتقد است که ابوحنیفه نزد امام باقر ع شاگردی کرده و در وی گرایش و تمایلات جدّی به تشیع وجود داشته است.[12]


در منابع شیعی و سنی آمده است که وی سخت تحت تأثیر شخصیت و مقام علمی امام صادق ع بوده است. جمله «والله مارأیت افقه من جعفر بن محمد الصادق»[13] از کلمات ابوحنیفه است و در بسیاری از منابع معتبر اهل‌سنت، امام صادق ع از اساتید ابوحنیفه شمرده شده است.[14]


هرچند امام صادق ع در مدینه حضور داشتند و ابوحنیفه در عراق به سر می‌برد، اما سفرهای ابوحنیفه به مدینه برای کسب علم نزد عالمان آنجا در منابع بسیاری آمده است. ابوحنیفه در یکی از سفرها دو سال در مدینه مقیم شد و از امام صادق ع آموخت. جمله معروف او «لولا السنتان لهلک النعمان»، نشانگر این است که او از امام صادق ع بهره علمی فراوان برده است. آلوسی می‌گوید:


ابوزهره از اساتید معروف دانشگاه الازهر معتقد است مراد از دو سال در جمله معروف: «لولا السنتان لهلک النعمان» همان دوسالی است که ابوحنیفه از «ابن هبیره» به حجاز گریخت و در حجاز دو سال نزد امام صادق ع شاگردی نمود.[15]،[16]


ابوحنیفه ضمن نقل روایت‌های بسیاری از ائمه: که در مسانید او فراوان به چشم می‌خورد، به احادیث منقول ایشان اعتماد می‌کند و حتی در پی بررسی سلسله سندی آنها برنمی‌آید. شیخ مفید= می‌گوید:


محمدبن یزید البانی می‌گوید نزد جعفر بن محمد ع بودم که عمربن قیص ماصر، ابوحنیفه و عمر بن ذر با جمعی از اصحابش وارد شدند و از حضرت درباره ایمان پرسیدند. حضرت فرمودند: «قال رسول الله ص «لایزنی الزانی وهو مؤمن و لایسرق وهو مؤمن ولایشرب الخمر وهو مؤمن». عمر بن ذر به ابوحنیفه گفت: چرا نپرسیدی که امام صادق ع از طریق چه کسی این روایات را از رسول خدا ص نقل می‌کند؟» ابوحنیفه در پاسخ گفت: «از کسی که به صورت مستقیم می‌گوید: قال رسول الله ص، نیازی به پرسیدن از سند نیست».[17]


همچنین در منابع شیعی ابوحنیفه در سلسله روایت‌های اهل بیت: قرار گرفته است. این امر می‌رساند که ابوحنیفه برای به دست آوردن پاسخ مسائل خود به اهل بیت: مراجعه می‌کرده و حاکی از پذیرش مرجعیت علمی اهل بیت: نزد این امام بزرگ اهل سنت است.[18]


احمد حنبل نیز از کسانی است که به اهل بیت: ارادت و احترام خاصی داشته است، او کسی است که مسئله تربیع خلفای راشدین را مطرح نمود و در مسند خویش از فضایل امام علی ع بسیار سخن گفته است.


1. عبدالله بن احمد گفت: شنیدم که پدرم می‌گفت: «ما لأحد من الصحابة من الفضائل بالأسانید الصحاح، مثل ما لعلىّ رضى الله عنه»[19]؛ «هیچ یک از صحابه از جهت فضیلت با سندهای صحیح، مثل آنچه درباره علی ع گفته شده، نیست».


2. عبدالله گفت: پدرم حدیث سفینه را نقل می‌کرد؛ گفتم: دربارة تفضیل چه می‌گویی؟ گفت دربارة خلافت ابوبکر، عمر و عثمان گفتم: و علی بن ابی‌طالب ع؟ گفت: «یا بُنی، علی بن أبی طالب من أهل بیت، لایقاس بهم أحد»[20]؛ «ای فرزندم! علی بن ابی‌طالب از اهل بیت: است؛ هیچ کس با او قابل مقایسه نیست».


3. محمد بن منصور گفت: نزد احمد بن حنبل بودیم؛ مردی به او گفت: ای اباعبدالله! درباره حدیثی که روایت می‌کنم، چه می‌گویی: «أنَّ علیاً، قال: أنا قسیم النار» که دربارة علی ع گفته شده که او تقسیم کنندة آتش است؟ پس احمد گفت: آیا این حدیث را انکار می‌کنی که از پیامبر ص روایت شده است که درباره علی ع فرمود: «لایحبّک الّا مؤمن ولایبغضک إلّا منافق؟»؛ «دوست نمی‌دارد تو را مگر مؤمن و دشمن نمی‌دارد تو را مگر منافق». گفتیم «آری»، گفت: «مؤمن کجاست؟» گفتیم: «در بهشت». گفت: «منافق کجاست؟» گفتیم: «در آتش». احمد گفت: «پس علی تقسیم کننده آتش است».[21]


4. عبدالله بن احمد گفت: روزی نزد پدرم نشسته بودم که طایفه‌ای از کرخ آمدند و دربارة خلافت ابی‌بکر و خلافت عمر و خلافت عثمان و خلافت علی بن ابی‌طالب ع صحبت می‌کردند. پس صحبت طولانی شد. پدرم رو به آنها کرد و گفت:


یا هؤلاء، قد أکثرتم القول فی علی، والخلافة لم تزین علیاً بل علّی زینّها


شماها دربارة علی و خلافت او زیاد گفتید. همانا خلافت، علی را زینت نبخشید؛ بلکه علی خلافت را زینت بخشید.[22]


ابن أبی‌الحدید دربارة این کلام احمد می‌گوید:


فحوا و مفهوم این کلام دلالت بر این دارد که دیگران غیر از علی ع با خلافت بزرگ شدند و نقایص خویش را کامل کردند و علی ع چون نقصانی نداشت، نیازی به خلافت نداشت که نقصان او را برطرف نماید؛ درحالی‌که خلافت در ذات خویش دارای نقص بود. پس خلافت نقصان خویش را با ولایت او برطرف نمود.[23]


درباره بخاری نیز شیعیان نه تنها او را لعن و تکفیر نکرده‌اند، بلکه کوچک‌ترین بی‌احترامی را نیز در حق او روا نداشته‌اند. کتاب صحیح بخاری در قفسه تمام علمای شیعه وجود دارد و یکی از کتاب‌های مرجع است که محققین و پژوهشگران شیعه همواره به آن مراجعه می‌کنند و در تحقیقاتشان به آن و دیگر کتب اهل سنت ارجاع می‌دهند. کمتر کتابی می‌توان یافت که از سوی شیعیان نوشته شده باشد و در آن از صحیح بخاری، مسلم و از کتب دیگر اهل سنت ارجاع نداشته باشد. قطعاً این نوع تعامل حکایت از این دارد که شیعیان نگاه مثبتی به این کتاب‌ها دارند، و چرا باید بخاری و دیگران را لعن و تکفیر کنند؟


البته نگاه شیعه به بخاری و صحیحش مانند نگاه برادران اهل‌سنت نسبت به او نیست. اهل سنت تمام روایات بخاری را صحیح می‌دانند؛ لذا به این کتاب «الجامع الصحیح» می‌گویند؛ ولی ما به چنین چیزی باور نداریم و نقدهای علمی به بخاری داریم. نقد علمی هم که توهین و تکفیر نیست. شیعیان در عین حال که بخشی از روایات بخاری را گفتار پیامبر اکرم ص می‌دانند و از آنها بهره می‌برند، اما
اعتقاد ندارند که بخاری اشتباهات و خطاهایی در تدوین این کتاب نداشته است.


یکی از اشکالات ما بر بخاری این است که وی از امام صادق ع با آن همه شهرت به زهد و راست‌گویی و دیانت، حتی یک حدیث هم در کتاب خود نقل نکرده است؛ ولی از خوارج امثال «عمران بن حطان»[24] که در مدح ابن ملجم، قاتل حضرت علی ع شعر سروده[25] و نیز از دشمنان و جنگ‌کنندگان با آن امام، امثال عمرو عاص و عبدالله بن زبیر و معاویه و سمرة بن جندب و از شخص گمنامی مانند ابوهریره که فقط دو سه سال زمان پیغمبر ص را درک کرده بود، و در برابر پولِ معاویه، آن همه حدیث در مدح معاویه و خاندانش و نکوهش علی و اهل بیت: جعل کرد، بیشتر احادیث خود را از آنها نقل کرده است.


همانگونه که پیش از این نیز اشاره شد، شیعیان هیچ‌گاه نه ائمه اهل‌سنت را تکفیر نموده‌اند و نه پیروان آنها را؛ بلکه خود اهل سنت همدیگر را به شدیدترین وجه تکفیر نموده‌اند و اگر به مستندات تاریخی رجوع شود، ثابت خواهد شد که پدیده تکفیر بیشتر در میان فرقه‌های کلامی اهل سنت وجود داشته است، نه بین شیعه و اهل سنت. نمونه‌های تکفیر اهل سنت نسبت به یکدیگر فراوان است که به چند نمونه از آنها اشاره می‌کنیم:


احمد بن حنبل در قضیه فتنه قرآن می‌گوید:


مَن زعم أنّ القرآن مخلوق فهو جهْمی کافر ومن لم یکفّر هؤلاء القوم کلهم فهو مثلهم.[26]


هر کس گمان کند که قرآن، مخلوق است و مانند خدا، ازلی نیست، کافر است و هر کس اینها را تکفیر نکند، او هم کافر است.


همچنین می‌گوید:


مَن قال لفظ القرآن مخلوق فهو جهْمی مخلّد فی النار خالدا فیها.[27]


هر کس بگوید الفاظ قرآن، مخلوق هستند، او مرتد است و در آتش جهنم جاودان خواهد ماند.


خود ابن تیمیه صراحت دارد:


من قال (مخلوق) فهو کافر، علیه لعائن الله وملائکة والناس أجمعین.[28]


هرکس بگوید [قرآن]، مخلوق است، کافر است. لعنت خداوند و ملائکه و مردم بر او باد.


از طرفی می‌بینیم که جمهور اهل سنت (مالکی‌ها و شافعی‌ها و حنفی‌ها) غالبا معتقد به «خلق قرآن» هستند. اگر این عبارت احمد بن حنبل و ابن تیمیه را ملاک قرار دهیم، باید بگوییم 90٪ مسلمانان اهل آتش جهنم و کافرند؛ چون قائل به «خلق قرآن» هستند.


ابوحاتم بن خاموش یکی از بزرگان حنابله که ذهبی او را «المحدث الامام»[29] خوانده است، مفهوم تکفیر را به اندازه‌ای گسترش داده که تقریباً تمام مسلمانان از دایره اسلام خارج می‌گردند. او می‌گوید: «فکلّ مَن لم یکن حنبلیّا فلیس بمسلم»[30]؛ «هرکس در دنیا حنبلی مذهب نباشد، مسلمان نیست!»


معلوم است که حنبلی‌ها در میان اهل سنت، در اقلیت می‌باشند و شاید کمتر از 10٪ آنها حنبلی مذهب باشند و ظاهرا احناف بیش از دیگران هستند؛ یعنی از دیدگاه ابوحاتم 90٪ اهل سنت مسلمان نیستند.


بدیهی است که این تکفیر، تنها شامل پیروان مذاهب اهل سنت نمی‌شود؛ بلکه شخص رئیس مذهب را هم در بر می‌گیرد؛ به این بیان که از نگاه حنابله، امام ابوحنیفه، امام شافعی و امام مالک نیز طبق این ملاک، کافرند؛ چون دیدگاه حنابله را قبول ندارند یا حنبلی نیستند.


از سوی دیگر، می‌بینیم که برخی از علمای اهل سنت حنابله را کافر می‌دانند: «قد کفر ابوبکر المقری جمیع الحنابلة»[31]؛ «ابوبکر مقری گفته است که تمام حنبلی‌ها کافرند».


ابن اثیر و ابن جوزی نقل می‌کنند که ابوالقاسم بکری (از علمای بزرگ مغرب و اشعری مذهب) روزی در مدرسه نظامیه بالای منبر رفت و این آیه را خواند: (وَ مَا کَفَرَ سُلَیمَانُ وَ لَکِنَّ الشَّیاطِینَ کَفَرُوا)[32] و بازگشت و گفت: «والله ما کفر أحمد ولکن أصحابه کفروا»[33]؛ «احمد کافر نشد، ولی اصحابش کافر شدند».


یکی از بزرگان معاصر اهل سنت می‌نویسد:


در منطقه شامات (مخصوصا طرابلس) در اختلافی که بین شافعی‌ها و حنفی‌ها افتاد، گروهی پیش رئیس علما رفتند و گفتند: این مساجد را بین ما و حنفی‌ها تقسیم کنید. ایشان گفت: چرا؟ مگر شما شافعی‌ها نمی‌توانید با حنفی‌ها در یک مسجد نماز بخوانید؟ گفت: «فإنّ فلانا مِن فقهائهم یعدنا کأهل الذمة».[34]


یکی از فقهای حنفی فتوا داده که تمام شافعی‌ها جزء اهل کتاب و به منزله یهود و نصارا هستند!


اشاعره می‌گفتند: «هر کس اشعری مذهب نیست و معتزلی و ماتریدی و... است، کافر است».[35]


ابن کثیر دمشقی از یکی از بزرگان احناف به نام محمد بن موسی بن عبد الله حنفی نقل می‌کند که گفت: «لو کانت لی الولایة لأخذت من أصحاب الشافعی الجزیة»[36]؛ «اگر من قدرت داشتم، از تمام شافعی‌ها جزیه می‌گرفتم»؛ چون اینها همانند اهل کتاب و یهود و نصارا هستند.


از سوی دیگر، یکی از فقهای شافعی به نام ابوحامد محمد بن محمد البروی می‌گوید: «لو کان لِیَ أمرٌ لوضعت على الحنابلة الجزیة»[37]؛ «اگر من قدرت داشتم، بر تمام حنبلی‌ها جزیه قرار می‌دادم».


ابن نجیم مصری در کتاب «البحر الرائق» می‌گوید: «لا ینبغی للحنفی أن یزوج بنته من رجل شفعوی المذهب»[38]؛ «حنفی‌ها حق ندارند دختر خود را به مردی از شافعی‌ها بدهند، ولی می‌توانند دختر از آنها بگیرند».


 

[1]. الشیعه و التشیع.


[2]. صحیح البخاری، ج7، ص84؛ مسند احمد، ج5، ص181؛ مجمع الزوائد، ج8، ص73؛ فتح الباری، ج10، ص388.


[3]. المعجم الکبیر، ج12، ص211؛ مجمع الزوائد، ج1، ص106.


[4]. تفسیر المنار، ج4، ص188.


[5]. مجموعه‏ آثار شهید مطهری، ج‏14، ص125.


[6]. تفسیر الفخر الرازی، ج27، ص166؛ تاریخ مدینة دمشق، ج9، ص20؛ سیر اعلام النبلاء، ج10، ص58؛ تاریخ الاسلام، ج14، ص337؛  الوافی بالوفیات، صفدی، ج2، ص125.


[7]. الامام الاعظم ابوحنیفه، مصطفی شکعه، ص49.


[8]. تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، ج1، ص22.


[9]. الامام الصادق والمذاهب الاربعة، اسد حیدر، ص318.


[10]. تهذیب التهذیب، ج1، ص88.


[11]. بحارالانوار، ج10، باب 13، ص222.


[12]. الامام الصادق7، ابوزهره، صص50، 72 و73.


[13]. تهذیب الکمال، ج2، ص376.


[14]. دائرة المعارف اسلامی، (مدخل ابوحنیفه) احمد پاکتچی، ج5؛ الامام الصادق7، ص31.


[15]. الامام الصادق و المذاهب الاربعة، ج1، ص58.


[16]. همان، ص31.


[17]. الامالی، شیخ مفید، ص22.


[18]. التمهید و البیان فی مقتل الشهید عثمان، ص176.


[19]. المدخل إلی مذهب الإمام أحمد بن حنبل، ص84.


[20]. التمهید والبیان فی مقتل الشهید عثمان، ص176.


[21]. «کُنَّا عِنْدَ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: یَا عَبْدَ اللَّهِ، مَا تَقُولُ فِی هَذَا الْحَدِیثِ الَّذِی یُرْوَی أَنَّ عَلِیًّا7، قَالَ: أَنَا قَسِیمُ النَّارِ؟ وَمَا تُنْکِرُ مِنْ ذَا أَلَیْسَ رَوَیْنَا أَنَّ النَّبِیَّ9 قَالَ لِعَلِیٍّ7: «لَا یُحِبُّکَ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَلَا یُبْغِضُکَ إِلَّا مُنَافِقٌ»قُلْنَا بَلَی، قَالَ: أَیْنَ الْمُؤْمِنُ؟ قُلْنَا: فِی الْجَنَّةِ، قَالَ: فَأَیْنَ الْمُنَافِقُ؟ قُلْنَا: فِی النَّارِ، قَالَ: فَعَلِیُّ قَسِیمُ النَّارِ». ترتیب الأمالی الخمیسیة للشجری، ج1، ص177.


[22]. مناقب، ابن‌جوزی، ص163.


[23]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج1، ص38.


[24]. سیر اعلام النبلاء، ج4، ص214.


[25]. همان، ج4، ص21۵.


[26]. طبقات الحنابلة، ابن أبی‌یعلی، ج1، ص29.


[27]. همان، ص47.


[28]. درء التعارض، ج2، ص96.


[29]. سیر أعلام النبلاء ج17، ص624؛ تاریخ الإسلام، ج29، ص303.


[30]. تذکرة الحفاظ، ج3، ص1187؛ تاریخ الإسلام، ج29، ص303 و ج33، ص58؛ سیر أعلام النبلاء، ج17، ص625.


[31]. شذرات الذهب، ج3، ص259


[32]. بقره: 102.


[33]. الکامل فی التاریخ، ج10، ص124؛ المنتظم، ج9، ص4.


[34]. الفکر السامی، ج2، ص38.


[35]. شرح اللمع، ابواسحاق شیرازی، ج1، ص111


[36]. البدایة و النهایة، ج12، ص187؛ لسان المیزان، ج5، ص402؛ تاریخ مدینة دمشق، ج56، ص76؛ معجم البلدان، ج1، ص476.


[37]. العبر فی خبر من غبر، ج3، ص52؛ شذرات الذهب، ج4، ص224.


[38]. البحر الرائق، ابن نُجیم مصری، ج2، ص80.


| شناسه مطلب: 111782




تشیع



نظرات کاربران